hmdjh
hmdjh
خواندن ۱۴ دقیقه·۵ سال پیش

جزء از کل |نگاهی به نمایشگاه گروهی شرایط؛چهارمین فصل روزمرگی های معاصر

پروژه ی بلند مدت روزمرگی های معاصر به نمایشگاه گردانی علی میراسماعیلی، تلاشی در راه آشنایی و شناسایی پتانسیل های هنر و هنرمندان جوان ایرانی در مسیر رسیدن به هنر معاصر و ارتقاء آن است. این پروژه تابحال با عنوان های کجواج ها، فراموشی و خودردیابی به بررسی چند سویه ی گام به گام مراحل زیست وارگی انسان معاصر -که برای این پروژه تعریف شده است- به شکل نامحدود در فرمی و انتخاب رسانه ی ارائه ،پرداخته و در ادامه ی این اتفاق حالا به ایستگاه «شرایط» رسیده است.

نمایشگاه با یک بیانیه ی کلی آغاز می شود و هدف آن تکیه بر انسان معاصر در یک فضای ذهنی سیال است. در بخشی از بیانیه ی اصلی این نمایشگاه آمده:«شرایط حاضر موجد کنش و واکنش های نامتعارف و غیرقابل پیش بینی انسان معاصر نسبت به قبل شده و همچنین باعث ایجاد روزمرگی های جدیدی شده است.»

با در نظرگرفتن این بیانیه می شود به جهان بینی کلی محتوایی آثار نمایشگاه که در فرم های عکس،چیدمان،ویدئوآرت و دیجیتال آرت به نمایش گذاشته شده آشنا شد.جهان بینی ای که در برخی آثار نقش پررنگ و حیاتی ای ایفا می کند و در برخی با فاصله گرفتن اثر در همسویه گی فرم با محتوا، بسیار کمرنگ عمل کرده و حتی در حد یک ایده ی اولیه ی فرمی – با یک محتوای بی جان تدقیق نشده- باقی می ماند. آثار شرایط گویی در فضایی سیال و فراواقعی واقع شده باشند که بخواهند اشیا به پیش برنده ای برای محتوایی واقعی شرایط و گمگشتگی انسان معاصر در پیرامونی بدل شوند. اتفاقی که در فضاسازی خوب عمل می کند و با استفاده ی درست و مناسب کیوریتور از محیط طبقه ای گالری و تقسیم چینش آثار بین تاریک و روشن –با کنایه آمیزی از شرایط دو قطبی معاصر زیستی –به این فضاسازی تشدید می گذارد. اما برخی آثار در فضاسازی باقی می مانند و تنها در فرم یا محتوا و در برخی حتی اتفاق تعریف شده شکل نمی گیرند . توجه به این توضیح در راستای این نکته است که هنرمندان آثار شرایط- با در نظر گرفتن کم تجربگی در ارائه ی نمایشگاهی و در راستای تجربه محوری- گویی آنقدر درگیر تنوع و اختلاف فرمی اثر خود با یکدیگر شده اند که محتوا در برخی از آن ها یا جا نمی گیرد یا فرم برای ارائه ی محتوای ارائه شده کم قدرت و ناکامل بنظرمی رسد. چرا که آثار گویی بیش از توجه به سویه های محتوایی پروژه، تعمدی به سمت فرم هدایت شده اند تا به معاصر بودن برسند-حال آنکه تعریف هنرمعاصر تنها به فرم ارائه خلاصه نمی شود که شرط لازم است اما کافی نیست - فرم هایی که گاه مثل اثر ملیحه قره چلو به شکلی موازی و هماهنگ با عنوانش حرکت می کند.

یکی از نکات مهم این نمایشگاه این موضوعست که آثار را می شود فارغ از فرم ارائه - عکس،چیدمان،ویدئوآرت و دیجیتال آرت- با در نظر گرفتن جنس برخورد مخاطب و درک درونیش با اثر در 5 دسته ی تقابل روبرو ،مواجهه با حجم،تماشاچی رویداد، ،درجریان فهم و آشنایی روزمره بررسی کرد.

دربخش تقابل روبرو می شود آثاری را که مسطحند و برخورد روبروی دیداری مخاطب با اثر دارد را قرارداد. آثار نگار ابوالقاسم ،کاوه ناصری زاده و مهدیه سلطانی را می شود در این بخش قرار داد. اتفاقی که قرار است بیفتد در حالت فرمی به هنرمعاصر کمتر نزدیکی می کند اما وقت همسویگی با محتوا، قرار است از حالتی منفعلانه در بیایند. نمایشگاه شرایط با این آثار شروع می شود تا شاید نظر کیوریتور در چینش آماده سازی ذهن مخاطب ناآشنا در فضای هنری و آشناسازی آرام با هنر کمتر شناخته شده ی معاصر در ایران بوده باشد. شرایط با اثر نگارابوالقاسم شروع می شود ،کاری که شرایط را از فاز محتوایی می خواهد کمی جدا و به کلاژی در تصویری متحرک و چیدمانی نامنظم روی یک میز سوق بدهد.اتفاقی که نوید فضایی آشنازدا شده از عنوان اثر را بدهد. «ما دوباره همدیگر را خواهیم دید» روایتی از موقعیت سرگشتگی انسانیست که واژه ها از دال بودن میخواهند فرار کنند و به مدلول هایی جاری ختم شوند.اتفاق در سرآغاز گویی چیزی نو است اما به تکرار رسیدن چیزی به این سرگشتگی اضافه نمی کند و چیدمان گویی با تعامل کردن مخاطبش میخواهد وسیله ای برای خاتمه دادن به این بن بست فرمی در ارائه ی محتوا پیدا کند اما نتیجه آنی که باید باشد نمی شود و اثر درست با مخاطبش ارتباط برقرار نمی کند.

در ادامه ی همان فقدان گمشده های مهدیه سلطانی، تنها مجموعه عکس نمایشگاه را پیش رو داریم. کار ناصری زاده با عنوان «هیچ کس خورشید را به خواب نمی بیند» شرایط در عکسهایی که قاب هایی نامعلوم از محیط هاییست که هیچ شباهتی به معاصر بودن محیط امروزی ندارند انداخته شده به انتزاعی بودن می شود نسبتشان داد.قاب های خوش فرمی که محتوای شرایط را در دومین اثر چینش آثار نمایشگاه ،برای مخاطب هنوز ناآشنا با فضا، یک گنگی زیاد و سرگشتگی در نسبت دادن قاب های پنجگانه ای است که زیستگاه در آنها بعد از فقدان عرضه شده در بیانیه ،اولویت دارد.گویی در نهایت تنها قرار است مخاطب دچار یک نادانسته ی جز به جز و نه جز به کل در هر قاب شود.اتفاقی که شاید با ارائه آثارش در تعداد قاب کمتری با حذف برخی المان ها، امکان بهبود شناخت اثر را ایجاد می کرد چرا که حتی وزن قاب ها در ارائه ی محتوا ،یکسان نشان نمی دهد .

«بدون عنوان» چیدمانی عکس محور از مهدیه سلطانی است . این اثر با شکل ارائه اش نشان می دهد چقدر یک بیانیه در اثر می تواند در ایجاد ارتباط مخاطب با کار مهم و مفید باشد و چقدر می تواند کاملا وارونه و موجب اختلال در درک آن شود. نگاهی به بیانیه ی اثر ،نشان می دهد آشنا شدن با کار چقدر پیچیده جلوه می کند در حالیکه فهم آن آنقدری که نوشته شده نیست و تنها جمله ی پایانی بیانیه برای معرفی اثر کافی است.

«بدون عنوان» یک قاب کلی از یک صحنه ی روزمره است که با قاب هایی مختلف این صحنه را از هم تفکیک کرده و در کنار اثر برگه ای به ارائه قیمت گذاری هر قاب به نمایش گذاشته شده است که هر مخاطب می تواند قاب ها را از اثر برداشته و با جای خالی قاب، صحنه را بازنمایی کند. اثر مهدیه سلطانی با ایجاد چالش در دیدن و تعریف انتزاعی هنر، سعی در ایجاد شرایطی است که می شود از قاب روزمره چه برداشت های متنوعی داشت و البته با انتخاب هوشمندانه ی قاب های متنوع و قیمت گذاری هایی در قالب کراپ هایی که بنظر ارزشمند نمی آیند سعی در ایجاد چالشی برای تعریف هنرمعاصر است.

در مواجهه با حجم دو اثر قره چلو و اکبری را می شود در نظر گرفت. «دازاین» ملیحه قره چلو ارائه ی تندیسی از انسان معاصر در یک حجم سه مکعبی ست که پدیده ی گیرافتادگی را با چالش عنوانش -با درگیر کردنش در بیانیه با بازنمایی ای از مسخ- به محتوای فلسفی شی وارگی کافکا رجوع می کند و با ارائه ی سبکی از پس محتوایش بر می آید تا فرم برگ برنده اش شود. اثر بدون نام آزاده اکبری ،یک حجم آویزان از نوارهای عکاسی در ایجاد یک نوار موبیوس –یک حلقه ی بی نهایت که برای طی یک مسیر دوبار یک نقطه را از دو سوی نوار طی می کند-است که بنظر می آید محتوا در فرم متوقف شده و تنها به یک اثر هندسی می رسد که در همان تک جمله ی بیانیه تعریفش کرد و نه چیزی بیشتر می ماند .ماده ی اولیه در این اثر اتفاق ویژه ای را بجز وسیله ای برای ارتباط با عکاسی ایجاد نمی کند و کار به ایده ای اولیه بیشتر شباهت دارد.

در بخش تماشاچی رویداد می توان سه اثر محمد مروج ، فاطمه طاهری و هیراد مصطفوی را قرار داد.

«نظاره گر» اثر محمد مروج، یک کار چندبعدی تاثیر گذار از لایه های فرمی به سمت محتوای درست تجزیه شده ی بیانیه اش می کشاند. اثر شامل یک میز و صندلی خشن و دفرمه ی فلزی، یک دوربین روی میز –که می شود برش داشت و روی هریک از تصاویر روبرویی زوم کرد و مجزا دید- رو بروی یک صفحه بزرگ شامل تعداد زیادی نمایشگر دوربین های مدار بسته .اثر مروج سیاسی ترین برخورد با موضوع شرایط در این نمایشگاه است. المان ها در کنار هم حاکی گونه ای از کنترل مستقیم و ایجاد تعبیر کلونی هایی که واحد مردم را در سنجش جامعه ایجاد می کنند می سازند که اثر را به قبل ،حین و بعد از تجربه ی قرار گیری در جایگاه خشونت آمیز قدرت بدل می کند. اتفاقی که اثر مروج را در اتصال صحیح همه چیزش موفقیت آمیز می کند. اتفاقی که در اثر فاطمه طاهری رخ نمی دهد. «پیش از ویرانی» اثر فاطمه طاهری با فرم ویدئو چیدمان سعی در به تصویر کشیدن گفتمان تکنولوژی بشری است که به بن بست رسیده ، چیدمانش یک دوچرخه ی ثابت بود که در مسیر حرکتی تکرار شونده ویدئو ها را گویی به حرکت در می آورد اما خودش درجا میزند، تصاویری به غایت کم کیفیت شده و خاطره وارگیش به مثابه یک نمایش از ویرانی محیط زیستی که پیش از این داشتیم و اینجا مای مخاطب در کنار چرخش بیهوده ی دوچرخه شاهد شرایطی هستیم که تغییر می کند و انسان مسبب اصلی پوچی شدنش است. چیزی در این اثر گویی کار خودش را بیشتر از آنی که در بیانیه اش خوانش می شود اتفاق نمی افتد که بیانیه سناریویی ست که مو به مو عرضه شده و سادگی در اجرا سبب کم شدن اثرگذاری خود استعاره های فرمی شده است.تاثیر عنوان بیش از اثر است و اثر بیشتر سویه های نمایشی دارد تا هنری که خوانش شرایط را بازنمایی کند.

اثر هیراد مصطفوی ،«لومن» یک ویدئو چیدمان شامل هشت مانیتور غیرهمسان پیرامونی در چپ،راست ،بالا و روبروی مخاطب در یک فضای تک نفره است.این اثر یک کار چند پاره است که برعکس عنوان جذاب و هماهنگی کنایه آمیز با کار، با نوشتن سه قطعه ی مجزا به جای یک متن برای بیان استیتمنت کار را از یگانگی در آورده و مخاطب پیش از درک فرم کار دچار اختلال می شود که هنرمند می توانست بسادگی و در هم آمیزی جزییات کارش ،اثرش را معرفی بهتری کند تا در ادامه مخاطب در ویدیوها برداشت مناسب تری داشته باشد. لومن ساختاری سه بعدی دارد که انسان معاصر را در سه بخش درماندگی، انفعال و تنهایی روایت یا بهتر بگویم مخاطبش را در مسیر این گمشدگی در شرایط پیرامونش رها می سازد.در فرم این سه بخشی بودن را در درماندگی با ویدئو حرکت معکوس آدمها در محیط متحرک شهر،انفعال را با فیلم های محو از فضاهای شهری و انفعال را با تناقض در عنوان و نشان دادن حرکتهای مولکولی به شکل تصادفی در مانیتورهای مختلف نشان داده است که خبر از سلطه بر جزییات تک به تکی این شرایط دارد اما دریگانه بخشی اثرش چیزی کم دارد. در اثر مصطفوی با تصویری صرف سروکار داریم و قطعات این پازل در فرم قرار گیری مانیتورها یا تعدادشان می توانست بهتر ارائه شود تا مخاطب سریعتر و آنی در محوریت این تصاویر قرار بگیرد چرا که حالا انگار اثرگذاری تصاویر کمتر و بیشتر وجه چیدمانی مورد توجه قرار می گیرد.

بی اثرپروانه ای، دایگنوسیس فیلییر و اقیانوسی به عمق یک بند انگشت ، آثاری هستند که می توان در بخش درجریان فهم آنها را بررسی کرد. آثاری که نیازمند فهمی در مخاطبند که با اثر همراه شوند تا فرم را به محتوا پیوند بزنند.

بی اثر پروانه ای ، کار معصومه شصتی و ماه نو شیرزاد است که به موضوع اثرپروانه ای و شرایطی ست که حتی تغییر را ناامیدانه پس می زند.عبارت اثر پروانه ای موضوعیست برگرفته از نظریه آشوب که همزمان با شروع تاریخ هنر معاصر بوجود آمد. اثر شصتی و شیرزاد را می شود به نوعی برخلاف دیگر آثار که به جزییات و رویکردها می پردازند،یک کلیت از شرایط را ارائه می دهد. ارائه ای که کاملا برانگیخته از عنوان و موضوعیست که دارد بر پروانه به شکلی نمادین بارها و بارها تاکید زیادی میکند که امکان پس زدن اثر را از سوی مخاطب آگاه را بیشتر می کند. نمایش اثر در فرم نمایشی خوب و با جنس ماده ی استیل براق ،ارتباط مناسبی با مخاطب برقرار می کند اما بنظر می آید اثر از لایه ی سطحی پروانه ها و شکل جذاب بصری بیرون نمی آید و محتوا کمرنگ و کمرنگ تر در پس زمینه قرمز بوم های کف چیدمان ته نشین می شود، اتفاقی که کار را گویی از یک اثر هنری به سمت حجمی تزیینی هل می دهد.

در «دایگنوسیس فیلییر»برعکس اتفاقی که در کار شصتی و شیرزاد می افتد با مقوله ای سرو کار داریم که با فرایند درونی ماجرا اصلا شناختی نداریم و درست همانطور که اثر باید خودش توضیح زیادی خودش را ندهد؛ همانقدر هم مفهومی پیچیده را سربسته ارائه کردن در خوانش آن اختلال ایجاد می کند. محتوا و شکل رسیدن از شرایط به موضوع نرم افزاری تشخیص چهره و تبدیل کردنش به چیدمان با توضیحات صاحب اثر بسیار جذاب است اما در فرم اتفاق دیگری می افتد. اثر شهپرنیا، یک پس زمینه ی علمی دارد که در طی یکسری عملیات ها به یک حجم چیدمانی جذاب بصری رسیده است که به چیزی بیشتر از یک بیانیه ی بلند که پیچیدگی حال حاضر فرمش را بیشتر هم می کند نیاز دارد.خوانش اثر با ترکیب رنگ های شب نما-بدون توضیحات صاحب اثر از فرایند تولید اثر- بسیار با فاصله از خوانش صحیح آنست.

«اقیانوسی به عمق یک بند انگشت» اثر مستانه کچلو با فرم دیجیتال آرت ،با عنوانی برگرفته از میزان اطلاعات عمومی آدمها در جهان امروز، از همین عنوان می خواسته ، برداشتی همه گیر دربیاورد که در شکل محتوایی بنظر جذاب و پیچیده می آید اما سطحی ترین برداشت را در ارائه ی بیانیه ای که در تعریف تمام کار را انجام می دهد و در فرم اتفاقی متفرق از آن نمی افتد که همین عنوان برای تحلیل خود اثر می توان تعبیر کرد.

آثار هستی حاجی ابوالحسن و زهرا فرهودی را می توان در بخش آشنایی روزمره قرار داد. کارهایی که با روزمره ی مخاطب ها نزدیکی زیادی دارند و به فهم زیادی برای درکشان نیاز نیست. کار با نور در هنر معاصر آنقدر مهم و قابل سخن گفتن است که یک شاخه ی فرمی با خود به همراه دارد. کار حاجی ابوالحسن با عنوان هیجان انگیز «بار شاهد بودن» شامل یک مکعب مشکی ست که روی دو وجه آن وصیت نامه ای کوین کارتر عکاس مشهور افریقای جنوبیست که روی دیوار با نورهای رنگی منعکس می شود .اثر در اندازه ی یک مکعب مشکی جذاب است اما در ادامه گویی چیزی کم دارد. محتوا قرار است باقراردادن مخاطب در بین این نورهای رنگی و واژه ها،بار سنگینی از کلام و شرایط زیسته ای را که به تمام شدن صاحب وصیت انجامیده بردوش مخاطب بگذارد.محتوا بنظر آنقدر دارای لایه های مفهومی نیست که فرم بتواند از پس جبرانش بربیاید و کار تنها به اثری محیطی گذرا بدل شده، اتفاقی که در کار فرهودی میتوانست بهتر بیافتد. اثر فرهودی انگار قرار بوده باشد به مینیمالیست برسد اما کلام کار را به سمت پاپ آرت کشانده است. استفاده از لغات لذت،شادی،غم و دلتنگی و الصاق کردنش به محتوایی که از مدلول هایی حرف میزند که حالا در سیالیتی معاصرگون و بی محتوا واقع شده اندبا اسم قابل تاملش، انتظار را از فرم بالاتر میبرد. فرمی که با اینکه توسط ایجاد رنگ های مختلف و استفاده از فونتهای متنوع در هر کلمه سعی در کشیدن اثر به سمت محتوا شده اما کافی نبوده و به شی تزیینی ای نزدیک و به پاپ آرت می رسد.

در فصل چهارم روزمرگی های معاصر بر خلاف فصول قبلی که اتفاق خوبی در عمده ی بیانیه های آثار رخ داده بود و به ارائه ی آثار کمک زیادی کرده بود در اینجا بیانیه ها به شکل تشدیدشده ای به مخاطبش سو می دهند و او را از خوانش خالصی که در پی هنرمعاصر است دور می کنند.در بیانیه ها تکرار متوالی انسان معاصر، کارها را تنها در بیان مشترک یک واژه به هم می رسانند نه یک محتوای واحد. بیانیه ها گاه حتی به سمت پیچیده گویی اضافی برده و در برخی آثار به تنهایی بی نیاز از بیانیه می نمایند که ذهن مخاطب به درستی نمیتواند در نتیجه گیری به خوانش اولیه اش از بیانیه ی اصلی نمایشگاه دست یابد؛ چراکه آثار گویی بزرگترین ویژگی شان فرم متفاوت و تنوع آنها باشد و گاه شتاب زده عمل کرده باشند- و برخی تنها به کلمات پیچیده ی بیانیه در محتوا متوقف میشوند- حال آنکه تعداد زیاد کار در این نمایشگاه نسبت به نمایشگاه های قبلی این پروژه بیشتر به شکل فضا سازی عمل می کنند تا خط سیر مشخص موضوع نمایشگاه را به دنبال داشته باشند.

در نهایت همه ی نکات مثبت و منفی این نمایشگاهی که البته بارعایت این مورد که عمده هنرمندانش اولین ارائه ی عمومی شان را تجربه می کنند باید اشاره کرد که در شرایط ، هرکدام از هنرمندان تعریف تازه ی خودشان از موضوع را دارند و با جهان بینی خودشان دست به بازنمایی زده اند و شمای مخاطب تجربه ی هیجان انگیزی از مواجهه با یک «فضای غیرمعمول» می کنید، که از ابتدای ورود دچار یک حالت خیال انگیزی می شوید که در یک مسیر ،مدام دارد نقش ،طرح و ماده و شکل را عوض می کند تا ذهن تان بازی داده شود و دچار یک چالش درونی شوید که اصلا کجای این جغرافیای ناملموس ایستاده اید.

|نمایشگاه شرایط از 25 تا 30 بهمن 1398 در گالری باروک تهران برقرار است|

نقد هنر معاصرپروژه روزمرگیهای معاصرهنر معاصر ایرانهنرمعاصرنقد نمایشگاه هنری
هآمدجهان پناه|دانش آموخته مطالعات فرهنگی و رسانه|منتقد،عکاس،نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید