hmdjh
hmdjh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

من خیال می کنم پس هستم | نگاهی به کتاب سنجاب ماهی عزیز نوشته فریبا دیندار

گفت که اعتقاد داشتن به قارقارکلاغ ها خیلی بهتر ازین است که آدم از پیدا کرن پینه دوز یا حلزون لای سبزه ها ذوق کند یا خیال کند یک روزی ماهی می شود!

خدایکشنبه ها و چهارشنبه ها را برای ماهی ها نیافریده است؛ این جمله کنجکاوی خوبی را همپای اسم نامانوس کتاب برای من خواننده به همراه داشت. سنجاب ماهی عزیز کتابی در رده سنی نوجوان است که به شکلی جدی درامیزه شده است. داستان دختر بچه ای به اسم نیناست که خیال می کند پدرش به ماهی تبدیل شده و برایش نامه می نویسد و منتظر است تا روزی خودش ماهی شود و در جواب نامه هایش شخصی به اسم آقای ماهی به او جواب می دهد. مطرح شدن این خیال نینا در ابتدا به شکل فانتزی مخاطب را دچار یک سردرگمی جذاب می کند چرا که نویسنده با استفاده از تعبیرهای مناسب و پرواز بی مرز خیالات از تعریف غروب ها به کلاغ هایی که به آخر دنیا می روند، جاییکه آب های رودها به آن میریزند تا آرزوی داشتن کارخانه ای برای رنگ آمیزی سنگ ها و داشتن سنجابی که همواره به زیر لباس نینا پناه میبرد،همه گواه داستانیست که میخواهد چیزی بیشتر از سرکی کودکانه به دنیای خیال، ما را وادار به شنیدن داستانی سرتاسر رنگ و آرزو کند.

عصر که می شود انگار کسی با قلم موی بزرگی گوشه هایی از آسمان را نارنجی می کند و بعد به کلاغ ها می گوید وقت پرواز است و همه شان همزمان از روی شاخه ها و درخت ها اوج می گیرند و نقطه های سیاهی آسمان را پر می کند.

در ادامه اما داستان جدی تر به سراغ واقع نمایی جهان میرود. در جهان واقعیت هم سنجاب ماهی به خوبی رنگی عمل می کند. تشبیه ها شیرین و بامزه است. مثلا از تشبیه معلم ها به قاتلین زنجیره ای فیلمهای پلیسی گرفته تا مقنعه ای که به گونی شباهت دارد .

دلم می خواهد بزرگ که شدم یک کارخانه داشته باشم که در آن سنگ ها را رنگ کنم. هیچ عضو دیگری جز خودم و سنجابه نمیپذیرم. خودمان دوتایی می نشینیم به رنگ کردن سنگ ها .صبح تاشب ،شب تا صبح. تا پولدار شوم تا برای بابا یک دریاچه بزرگ بخرم که کسی در آن ماهی گیری نکند تا روزی که بالاخره دست از ماهی بودن بردارد

سنجاب ماهی عزیز با زبانی جذاب از تلخی های زندگی دور می شود و از دل واقعیتی بشدت تلخ به آستانه ی لذت و زندگی فرود می آید. داستان با آرامشی شگرف با فاصله از عجله حرکت می کند و حتی در تلخ ترین بخش هایش که همان رویارویی نینا با واقعیت غرق شدن پدر و دروغی بودن ماجرای ماهی شدنش است باز امیدوارانه ادامه پیدا می کند. سنجاب ماهی عزیز ماجرای تنهایی دختر و مادریست که در سکون با خیالشان زندگی را جلو میبرند. زندگی ای که دست آخر دربرابر تمام این خیالات کاری جز عقب نشینی نمیتواند بکند.

...حسی شبیه راه رفتن موش کوری توی تنم می دود و درست روی دلم توقف می کند. دارکوبی توی سینه ام تند تند می زند. نفس عمیقی می کشم. آسمان نارنجی غروب و نقطه های سیاه در حال پرواز توی نگاهم هستند.

سنجاب ماهی عزیز تمرین تخیل است، تمرین اعتماد بنفس ،تمرین زندگیست. سنجاب ماهی عزیز بشدت سرخوشانه امید را صدا می کند و از دالان تاریک رنج،گنج بیرون می آورد.

البته که سنجاب ماهی عزیز می تواند شروع پرلذتی برای نوجوان هایی باشد که کتاب خواندن عادت همیشگیشان شود اما از آن دست کتابهاست که شایدبرای آدم های بزرگسال بیشتر بشود تجویزش کرد. برای بزرگسال هایی که خیال را یادشان رفته و در مرداب واقعیت غرق شده اند و بشود بااین کتاب کمی به زندگی برگرداندشان.

سنجاب ماهی عزیز |نوشته ی فریبا دیندار | نشر هوپا

نقد کتابنقدسنجاب ماهی عزیزکتاب نوجوانهویج بنفش
هآمدجهان پناه|دانش آموخته مطالعات فرهنگی و رسانه|منتقد،عکاس،نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید