حادثه ،انعقاد خون يك عكاس است.او منتظر تا لخته شكاف بردارد و جاري شدنش لحظه ي قطعي ثبت يك حادثه ي بي تكرار شود.حادثه اي كه انگار تمام نمي شود و تاريخ تكراري وسيله اي براي بازنمايي اش مي گردد. مه نزديك مي شود و كشور به مثابه تن ايستاده به واماندگي اش در سيكل تكرار روتين خيره مي ماند.
نگاه فاصله گذارانه ي عكاس تقابلي جذاب با هول ولاي جايگاه دوربين دهقانپور و آشوب صحنه ي پيش روي آن و نگاه مبهم و معلق عكاس ميسازد.* يحيي دهقان پور از پنجره فاصله نمي گيرد،حاشا كه انگار مي خواهد از آن در بگذرد.دوزبين عكاس از پيكرپنجره گذشته و تنها لبه ي آن را به ما مي نماياند.پس پرده اي هم در كار نيست.زمانه زمانه ي بي پرده گي ست يا پرده دري؟دوربين تر از چشم نيست و افقي هم دركار نيست.دوربين انگار يك باره و شتابان مي خواهد به ژرفاي واقعه شيرجه برود.ژرفانمايي تند خطوط ساختمان هم نگاه را بي درنگ به كف خيابان مي كشاند اما ترديدهايي هم در كار است.نگاه مي رود اما تن مي ماند.خود اين سطح هندسي ساختمان كه راه بر نگاه بودانگار سدي ميشود براي پرت نشدن و تكيه گاه تن ميشود براي ماندن.دستي هم در قاب است و اگر به گوشه ي عكس دقت كنيم دست هايي.پس اين دو دست كه بر لبه پنجره تكيه داده انددستهاي عكاس نيستند.پس عكاس در ديدن واقعه تنها نيست.ديگري به بنا و پنجره ي بنا تكيه داده است اما تكيه گاه عكاس دوربين او است.سه چهارمتري پايين تر نفر سوم ديگري هم دارد نگاه ميكند به صحنه ي رخداد. اين سه نفر يك چيز را مي بينند يا هركدام آني را مي بينند كه در دل خود مي خواهند؟و آن پايين هم همهمه ايست.بي نظمي خودروها انگار در آرايش بي سامان آدمها هم نشت كرده است.
اگر نميدانستيم اين صحنه ،صحنه اي است از انقلاب٥٧شايد گمان مي برديم نزاعي خياباني رخ داده و يا شايد تصادفي.آيا نسبتي هست ميان نزاع و تصادف و انقلاب؟
آدمهاي آن پايين هم يحتمل هركدام جور ديگري صحنه را مي بينند: آن ها كه حلقه زده اند، آن گروهي كه از پي حلقه مي آيند، و آن هايي كه ميان اين دو گروه ميانجي موربي ساخته اند و تك و توك آدم هاي ديگري كه بر كف خيابان يا پياده رو يا شاهداند يا رهگذر. رهگذر سپيدجامه اي هم-كه البته هيچ نشاني از پيرفرزانه ندارد-از گوشه ي بالايي و چپ عكس عكس دارد عكس را ترك مي كند و ماجراي عكس را ناتمام تر مي گذارد و نيز سوي نگاه تك و توك آدم هاي كف خيابان انگار به ما مي خواهد بگويد واقعه ي بزرگتر بيرون عكس جاري است.
عكس در خود تمام نمي شود و تصويري تمام شده از انقلاب به دست نمي دهد.صحنه ي انقلاب دهقانپور يكپارچه نيست.
چند نيرو در عكس در كاراند و باهم و برهم كار مي كنند.نه آدمهاي صحنه،نه شاهدان آن و نه من بيننده ي عكس، تكليف مان با واقعه روشن نيست.انگار ترديد كلام جاري است كه عكس مي شود. عكس دهقانپور با درنگ و تامل و ترديد ،هول و ولاي رخداد را به خوبي بروز مي دهد.
هول و ولايي كه به قامت كشور نشسته،كشور به مثابه لباس خيسي افكنده بر بند رخت شده و باران،خيال پايان ندارد،و چتر ديگر راه نجات نيست؛ كار به جايي برسد كه چشم متمايل شود به تناقض گويي از سر ؛دست چپ ،دست راست را تكذيب كند.عكس دهقانپور مخاطب را در تاريخ تكراري بي پايان نگه مي دارد در زماني كه دير شده و مه تمام تنش را خورده؛ همه چيز روشن است اما هيچ چيز روشني نمانده!
* مهران مهاجر(مدرس دانشگاه،عکاس و منتقد)