حمیده کریمی
حمیده کریمی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

چرا متولد سال ۷۰ بودن رو دوست دارم؟

من متولد سال هفتادم و فکر می‌کنم دهه‌ی ۷۰ زمان خوبی برای گذروندن بچگی بود. اون موقع دیگه خبری از جنگ و محدودیت‌هاش نبود. لذت‌های دهه شصت رو بدون استرس‌های اون موقع تجربه کردیم.

ما از عروسی‌های توی خونه لذت بردیم. همون عروسی‌هایی که توش خبری از رقص نور و فیلمبرداری با پهپاد نبود. عصرش حیاط رو آب و جارو می‌کردن و بوی نم حیاط تو فضا می‌پیچید. شب که می‌شد لامپ‌های رنگی ریسه‌ها از لای شاخ و برگ درخت‌ها بهمون چشمک می‌زدن.

توی حیاط بروبیایی بود و بوی اسفند کل کوچه رو پر می‌کرد. با ذوق، دم در حیاط، منتظر پیکان روبان‌زده‌ی عروس و داماد می‌موندیم و با اومدنشون، کلی سکه‌ی «مبارک‌باد» نصیبمون می‌شد. ارزش مادی نداشت ولی جیرینگ جیرینگ سکه‌ها تو جیبمون، قند تو دلمون آب می‌کرد.

«ایرانی شاد»؛ نوشته‌ای روی نوار کاست!
«ایرانی شاد»؛ نوشته‌ای روی نوار کاست!


ما خریدن نوار کاست رو تجربه کردیم و با خودکار بیک برگردوندیمش اول تا دوباره آهنگای ضبط‌شده از رو یه نوار دیگه رو گوش بدیم. چند سال بعدش واکمن اومد که باتری می‌خورد و می‌تونستیم هر جای دیگه‌ای غیر از خونه، آهنگایی که دوست داریم گوش بدیم. کم‌کم سی‌دی و دی‌وی‌دی و MP3پلیر جاشو گرفت و حالا هم با اکانت اسپاتیفای موزیکای مورد علاقه‌مون رو هر جا که باشیم با یه ضربه روی گوشی، گوش می‌دیم.

زمان بچگی ما، هنوز کتاب‌ خوندن رواج داشت. یادمه توی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» مربی‌ها برامون کتاب می‌خوندن و ما با لذت گوش می‌دادیم. خبری از گیم و موبایل شخصی نبود و ما فقط از بو کردن کتابای نو و اومدن شماره‌ی جدید مجله‌ی «بچه‌ها گل‌آقا» ذوق می‌کردیم.

تو دوره‌ و زمونه‌ی بچگی ما، دخترای خونه تابستوناشون رو با کلاس گلدوزی و خیاطی پر می‌کردن و این‌جور کارا ارزشمند بود. اون قدیما زنبیلایی که با ساندیس دوخته می‌شد دست همه بود و الان کیفای هر برند مشهوری که بخواید تو هر فروشگاهی پیدا میشه.

لذت تصور کردن یه دنیای رنگی جلوی تلویزیون سیاه‌سفید
لذت تصور کردن یه دنیای رنگی جلوی تلویزیون سیاه‌سفید


ما اون وقتا تلویزیونای سیاه‌وسفید داشتیم که یه نفر باید مسئولیت عوض کردن کانالش رو به عهده می‌گرفت و کنترل نداشت. حالا هم تلویزیون‌های هوشمند داریم که باهاش تو نتفلیکس می‌چرخیم و جدیدترین سریال‌ها و فیلم‌های دنیا رو تماشا می‌کنیم.

هم تلفن‌هایی رو تجربه کردیم که با چرخوندن یک دایره، باهاش شماره‌ می‌گرفتیم؛ هم الان تو جیب همه‌مون یه گوشی هوشمند هست که تقریبا هرکاری بخوایم برامون می‌کنه.

کارت پستالایی که عید به عید با کلی ذوق می‌فرستادیم و همه‌شون طرح گل و بوته و بلبل داشت و نامه‌هایی که از طرف دوستانمون از راه‌های دور می رسید، لذتی داشت که دیگه هیچ دایرکتی توی اینستاگرام تکرارش نکرد.

ما، هم صدای خش‌خش وصل شدن مودم و ساعت‌ها اشغال موندن تلفن رو تجربه کردیم، هم اینترنت پرسرعتی که با یه ضربه روی گوشی در دسترسمونه. وقتی بعد از کلی خش‌خش کردن مودم، ایموجی خاکستری یاهومسنجر که در حال چرت زدن بود، بیدار می‌شد و رنگ می‌گرفت، ما هم انگار جون می‌گرفتیم و به یه دنیای بزرگ پا می‌گذاشتیم که کلی چیز برای کشف کردن داشت.

نگاتیو دوربین‌های قدیمی رو با استرس تحویل عکاسی می‌دادیم تا برامون ظاهر کنه. خدا خدا می‌کردیم که به‌خاطر یه اشتباه کوچیک، خاطراتی که با دوربین ثبت شده بود، نسوزه و به باد نره. الان هم تو جیبمون یه گوشی داریم که جای یکی، ۴ تا دوربین داره.

سال هفتاد سال خوبی برای به دنیا آمدن بود. هم دلخوشی‌های کوچیک و زندگی ساده‌ی دور از تکنولوژی رو تجربه کردیم هم پیشرفت‌های امروزی که البته متوقف هم نمیشه.

پیش از پوشیدن بررسی شود. خطر وجود سوسک!
پیش از پوشیدن بررسی شود. خطر وجود سوسک!


دنیا همیشه در حال تغییره. بدون تردید در سال‌های آینده هم تکنولوژی‌هایی میاد که زندگی امروزی ما پیش اونا خیلی ساده به نظر می‌رسه. ولی فکر نکنم دیگه بچه‌های الان و بچه‌های فردا، لذتِ بازی‌کردن توی کوچه، آتاری دستی، منچ و مارپله، آب‌بازی تو حیاط، خوردن پشمک و بستنی کیم و دیدن کارتون‌های قدیمی تو تلویزیونای سیاه‌وسفید و دلخوشی‌های زندگی ساده‌ی اون دوره رو، اون شکلی که ما تجربه کردیم، تجربه کنن.


دهه شصتتجربهتکنولوژینوستالژیسال
مترجم و نویسنده‌ی تمام‌وقت!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید