جامعه پزشکی و درمانی علیرغم اینکه از پرستیژ و جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بوده و به نوعی در صدر مشاغل و حرفههای مختلف قرار دارد اما در حال از دست دادن محبوبیت و مقبولیت خود بین مردم میباشد و با رویهای که برخی پزشکان و دستاندرکاران حرفه پزشکی در پیش گرفتهاند، بعید نیست در آیندهای نه چندان دور تبدیل به منفورترین قشر جامعه گردد.
برای اثبات این ادعا بهتر است تعصب را کنار نهاده و با یک تحقیقات میدانی در سطح شهر و گفتگو با مراجعین مراکز درمانی نظر آنها را جویا شویم و یا اینکه سری به مراجع ناظر بر تخلفات حرفههای پزشکی مانند سامانه شکایت وزارت بهداشت، معاونت انتظامی سازمان نظام پزشکی، دادسرای جرایم پزشکی، سازمان پزشکی قانونی و نهادهای مشابه بزنیم و با خیل انبوهی از شاکیان مواجه خواهیم شد که بنا به دلایل مختلف همچون نارضایتی از درمان، اعتراض به تعرفه دریافتی، نقص عضو یا فوت در اثر سهلانگاری و بیمبالاتی پزشک و سایر قصور و تخلفات پزشکی که موجب اضرار به جان یا مالشان شده و از این رو تعقیب پزشک خود را از مراجع مذکور تقاضا نمودهاند و در انتظار مجازات او هستند.
از دریافت هزینه درمان مازاد بر تعرفه مصوب تا هدایت بیمار به مراکز خصوصی بمنظور تحمیل هزینههای بیشتر، از جا گذاشتن ابزار جراحی در بدن بیمار گرفته تا عمل کردن پای سالم به جای پای شکسته بیمار، تزریق co2 بجای اکسیژن در دستگاه تنفس بیمار، خارج کردن کلیه به جای کیست از بدن بیمار، گم شدن بخشی از جمجمه بیمار حین عمل جراحی، بریدن صورت جنین با تیغ جراحی هنگام سزارین، جا گذاشتن گاز استریل در محل زایمان، آتشسوزی در اتاق عمل که منجر به سوختگی بیمار گردیده، تجویز و تزریق اشتباه هم که پای ثابت ماجراست و همواره اتفاق میافتد و در نتیجه تعدادی انسان بیگناه سلامتی یا جان خود را از دست میدهند.
فردی را در نظر بگیرید که در کودکی به دلیل تزریق اشتباه یک آمپول توسط پزشک یا پرستار فلج شده و باید از تمام آمال و آرزوهای خود دست کشیده و تا آخر عمر سربار دیگران باشد. یا مادری که هنگام زایمان به دلیل قصور پزشکی جان خود را از دست داده و نوزادش زنده میماند. یا نوزادی که هنگام تولد در اثر بیاحتیاطی پزشک و پرستار دچار نقص ارتوپدی در دست و پایش میشود و این نقص تا آخر عمر همراه وی خواهد بود و بسیاری موارد مشابه از این دست که سلامتی یا زندگی فرد را تا آخر عمر تحتالشعاع قرار میدهد که در قانون بعنوان قصور پزشکی از آن یاد میشود. قصوری که نتیجه آن تفاوتی با جنایت ندارد و هر دو منجر به نقص جسمی یا مرگ شخص میشوند. برای فردی که دچار محدودیتهای حرکتی شده و اصطلاحاً فلج میشود چه توفیری دارد که این عارضه در اثر نزاع و درگیری یا سانحه تصادف یا قصور پزشکی حادث شده باشد؟ در هر صورت بقیه عمر خود را باید با این عارضه بگذراند. براستی با چه چیزی میتوان این قصور را جبران نمود؟ این موارد در واقع بیشتر شبیه جنایت است و همانگونه که فرد قاتل قادر به جبران قتلی که انجام داده نیست، اینگونه قصور نیز جبران نخواهد شد.
مواردی که در بالا ذکر شد تنها بخشی از اشتباهات و قصور پزشکی است که ملموس است و پزشک خطاکار شناخته شده و راه فراری ندارد. اما بسیاری خطاها و اهمال کاری پزشکان که به مرگ بیمار ختم میشود پوشیده مانده و مورد توجه قرار نمیگیرد. بعنوان مثال بیمارانی که حین جراحی فوت میکنند یا بیماری که با مشکل جزیی و با پای خود به بیمارستان میرود و چند روز بعد جسدش به خانواده وی تحویل داده میشود. بدیهی است در اینگونه موارد نیز احتمال خطا و اشتباهات پزشکی بالاست، ولی بیمار که فوت شده و به خانوادهاش نیز القا میشود پیمانه عمرش تمام شده بود و بدین شکل موضوع خاتمه یافته و مشکلی متوجه پزشک خاطی نخواهد بود.
در گذشته چنانچه پزشک به دلیل بیاحتیاطی یا اهمال باعث مرگ بیمار میشد، قانون مدت کوتاهی حبس برایش در نظر گرفته بود. در قانون جدید اما دیگر خبری از حبس و بازداشت پزشک نیست. چرا که او پزشک است و چنین مواردی برای پرستیژ وی مناسب نیست، لذا با تیب خاطر و خیالی آسوده میتواند بیاحتیاطی کند، اهمال کند و مرتکب اشتباه یا خطای محض شود، حتی اگر در اثر اشتباه او جان انسانی به خطر افتد یا انسانی سلامتی خود را از دست دهد و خانوادهای داغدار شود. با این حال رییس سازمان نظام پزشکی باز هم نگران کرامت و جایگاه پزشکان است و همواره تأکید دارد شأن و منزلت جامعه پزشکی باید حفظ شود. بله ما هم معتقدیم شأن و منزلت جامعه پزشکی باید حفظ شود. اما قبل از هر چیز این جامعه پزشکی است که باید شأن و منزلت خود را حفظ نماید.
در ادامه مختصری از گفتههای شاکیان و مراجعین به نهادهای ناظر بر تخلفات و جرایم پزشکی که برای شکایت از پزشک خود یا پزشکی که مسبب قتل یکی از عزیزانشان شده مراجعه نموده را میخوانیم؛
حسن.الف پدری با مو و محاسن سپید که بنظر میرسد حداقل ۶۰ سال از عمرش را پشت سر نهاده است. اما زمانیکه از وی میپرسم چند سال دارد؟ میگوید ۳۹ سال دارم و درمییابم غم بزرگی را به دوش میکشد که در سن جوانی اینگونه پیر و تکیده بنظر میآید. حسن برای شکایت از پزشکی آمده که در اثر بیاحتیاطی و اهمالکاری او دختر ۹ سالهاش را از دست داده است. «چند روزی بود دخترم حال نداشت و بیحالی او موجب نگرانی من و مادرش شده بود، ابتدا تصمیم گرفتیم به درمانگاه مراجعه کنیم تا شاید با تزریق سرم و داروهای تقویتی بهبود پیدا کند. اما در بین راه تصمیمم عوض شد و دخترم را به بیمارستان بردم تا با معاینه و چکاپ پزشکی از سلامتی او مطمئن شوم. در بیمارستان پزشک بعد از معاینه دخترم اظهار داشت چیزی نیست قندش اومده پایین و جای نگرانی نیست. به خانه ببرید و چند روزی شیرینیجات مصرف کند خوب خواهد شد. به خانه برگشتیم و به توصیه پزشک عمل کردیم ولی فردای آن دخترم از حال رفت و زمانی که به هوش آمد چشمانش نمیدید. سریعا او را به بیمارستان منتقل نمودیم و چند ساعت بعد در بیمارستان کلیهاش نیز از کار افتاد و روز بعد تمام کرد. بعداً مشخص شد دخترم مشکل قند داشته و نباید مواد قندی مصرف میکرده و تشخیص برعکس پزشک موجب مرگ او گردیده است.»