در طول زندگی خودم به دلیل علاقه ای که به انسانها و رفتارشون داشتم از همون دوران کودکی رفتار های متفاوت آدم ها برام جذاب بود و سعی میکردم رفتارهاشون رو تحلیل کنم و بگم چرا دارن این کارو انجام میدن؟
این حرفی که زدن به خاطر این بود که اینطوری فکر میکردن؟ آها این نگاهشون یعنی فلان و.. دائما افکار و رفتار آدم هارو بررسی میکردم و جالبه بگم بعد از یه مدتی که این کارو تکرار کردم اکثر حدس هایی که میزدم درست بود و درست رفتارشونو تحلیل میکردم (و شاید به خاطر همین علاقه بود که برای دانشگاه رشته روانشناسی رو انتخاب کردم و دارم تو این رشته درس میخونم)
گفتم اکثرا رفتار آدم هارو درست تحلیل میکردم اما یه چیزو هیچوقت متوجه نمیشدم، این که آدما با اینکه توانایی های فوقوالعاده ای دارن و خیلی کارا از دستشون بر میاد چرا خیلی جاها خودشونو کنار میکشن و با این که میتونن خیلی کارا انجام بدن اما هیچ کاری نمیکنن و بلندگوی ای ایهالناس من نمیتونم دست گرفتن؟.. با این که میتونن شاد باشن و شاد زندگی کنن اما میگن نمیشه، با این که میتونن بیشتر پول دربیارن میگن نمیتونیم، چی شده که اینا همچین باور های ضعیفی دارن؟
این سوال برام همیشه بود تا این که با مفهومی به اسم درماندگی یا ناتوانی آموخته شده آشنا شدم و فهمیدم پس واس این بود و اوووه.. داریم چه بلایی سر خودمون میاریم و خبر نداریم و داریم چه اشتباهی تو زندگیمون انجام میدیم!!
درماندگی (ناتوانی) آموخته شده و آزمایش دکتر سلیگمن:
درماندگی آموخته شده رو اولین بار دکتر مارتین سلیگمن مطرح کرد..
دکتر سلیگمن پدر علم روانشناسی مثبت نگره که تو این زمینه کلی تحقیق و آزمایش انجام داد.. (البته نه مثبت نگری های غیر علمی که زیاد شده این روزا، این موضوع کاملا علمی و درست و حسابیه)
دکتر سلیگمن آزمایشی رو انجام داد که توی اون آزمایش سه گروه سگ رو انتخاب کرد. از این سه گروه یک گروه رو به عنوان گروه شاهد یعنی گروهی که روشون هیچ آزمایشی انجام نمیشد گذاشت کنار
و دو گروه دیگه رو برد تو یه جعبه ای که خودش طراحی کرده بود. جعبه به این صورت بود که زیر جعبه وسیله ای تعبیه شده بود که به این سگا از زیر یه شوک الکتریکی ریز میداد ..
گروه اول توی جعبه ای رفتن که این شوک میومد اما دستگیره یا دکمه ای داخل جعبه بود که اگر سگ بهش میخورد شوک قطع میشد اما گروه دوم از این نعمت بی نصیب بود و نمیتونست شوکش رو قطع کنه..
زمانی که آزمایش شروع میشد و شوک ها وارد میشد سگ ها شروع میکردن به بالا پایین ترین و سر و صدا کردن، اما همونطور که گفتیم سگ گروه اول بعد از یه مدت فهمید که میتونه شوک رو با زدن اون دکمه قطع کنه و هر زمان که شوک میومد این گروه شوک رو قطع میکرد
اما گروه دوم که نمیتونست شوکش رو قطع کنه بعد از یه مدت جِلِز و وِلِز و بالا پایین پریدن، میگفت خب من که نمیتونم کاری بکنم، میگرفت مینشست و شوک همینجوری میومد.
چون انقدر این موضوع تکرار شده بود که یاد گرفته بود نمیتونه کاری بکنه و روی این موضوع کنترلی نداره
دکتر سلیگمن این سری یه جعبه ی دیگه درست کرد به شکل تصویر پایین ⇓
و این سه گروه سگ رو برد داخل جعبه.. این جعبه به این صورت بود که یک سمتش شوک الکتریکی داشت و سمت دیگش شوکی نبود و بینشون یه جداکننده ی کوچیک بود
دکتر آزمایش رو شروع کرد و سگ هارو یکی یکی میزاشت طرف شوک دار جعبه..
گروه اول که همون گروه شاهد بودن تا رفتن داخل جعبه پریدن اون طرف و خودشونو از شر شوک راحت کردن
گروه دوم که همون گروهی بود که میتونست شوکش رو قطع کنه هم وقتی رفت داخل جعبه پرید اون طرف و خودشو خلاص کرد
اما گروه سوم، گروهی که هرکاری که میکردن شوکشون قطع نمیشد وقتی رفتن داخل جعبه گرفتن نشستن!! با اینکه میتونستن خیلی راحت بپرن اون طرف جعبه و خودشونو راحت کنن اما نپریدن و نشتسن
آخه چرا نپریدن اونور؟
به این خاطر که وقتی تو جعبه ی قبلی بودن و بهشون شوک وارد میشد اونا دیدن هرکاری کنن نمیتونن شوک رو قطع کنن و کنترلی رو این موضوع ندارن، کم کم بعد از یه مدت که این اتفاق تکرار شد اونا یادگرفته بودن که ناتوانن و درماندن و نمیتونن کاری انجام بدن. به قولی ذهن و باورشون نسبت به توانایی هاشون محدود شده بود و باور کردن که نمیتونن کاری انجام بدن
و این باور و یادگیری تدریجی باعث شده بود که تو موضوعاتی که میتونستن کاری انجام بدن هم فکر کنن نمیتونن کاری بکنن مثل پریدن از اینور به اونور جعبه و کاری انجام ندن.
دکتر سلیگمن از این تحقیق به مفهمومی به اسم درماندگی (ناتوانی) آموخته شده رسید و متوجه شد انسانها و حیوانات میتونن یادبگیرن که ناتوانن و درماندن و دچار درماندگی آموخته شده بشن..
ویژگی انسانهایی که درماندگی آموخته شده دارن:
1- سیستم دفاعی بدنشون ضعیف تره: چون انسانهایی که درماندگی آموخته شده دارن حساس کنترل موثری رو زندگیشون ندارن و یکی از جنبه هایی که این احساس کنترل روش نیست بدن خودشونه به همین خاطر سیستم ایمنی بدنشون ضعیف تره و زود تر مریض میشن..
2- تو موقعیت هایی که میتونن کاری بکنن کاری نمیکنن: چون همونطور که گفتیم این درماندگی به این دلیل میاد که انسان به دلیل مواجه شدن با شرایط و چیزهایی که توش کنترل نداره یاد میگیره که ناتوانه (عواملی که به ما درماندگی آموخته شده میده رو پایین تر میگم) و این باعث میشه باور ناتوانی برسه و این باعث میشه تو موقعیت هایی که میتونه کاری بکنه هم کاری نکنه چون فکر میکنه نمیتونه(آخ که چقدر دردناکه..)
3- رضایت از زندگیشون پایینه: چون فکر میکنه رو خیلی چیزا کنترل نداره و انسانی که کنترل زندگیش دستش نباشه طبیعتا رضایتی هم ازش نداره
4- اگه تو رابطش مشکلی پیش بیاد سخت بتونه درستش کنه: چون فکر میکنه ناتوانه
5_اهداف و آینده برزگی برای خودش نمیبینه: چون فکر میکنه ناتوانه
و...
ویژگی انسانهایی که درماندگی آموخته شده ندارن:
تمام مواردی که بالا گفتم رو برعکس کنید به علاوه ی موفقیت بیشتر، شادی بیشتر، باورهای قدرتمند تر، حال بهتر و...
چطوری انسانها ناتوانی آموخته شده میگیرن؟
عوامل مختلفی باعث میشه که انسانها دچار این موضوع بشن اما مهم ترین اونهارو مینویسم و تک تکشونو توضیح میدم
عوامل مختلفی که به ما ناتوانی آموخته شده میده
1-اخبار:
مهم ترین و بزرگ ترین و تاثیرگذار عاملی که باعث میشه ما دچار ناتوانی آموخته شده بشیم چیزیه به اسم اخبار..
شاید شمام مثل گذشته ی من اخبار بین قهار باشید و بگید چرا؟؟!!
به این دلیل که اخبار دائما از چیزهایی حرف میزنه و مواردی رو میگه که غالبا منفیه و ما روی اونها کنترلی کنیم و نمیتونیم تغییری توشون به وجود بیاریم
مثلا این تیتر خبر امروزه(8 فروردین 1399)
· رئیس جمهور چین خواستار شروع یک جنگ جهانی شد
· تحرکات نظامی مشکوک آمریکا در کنار ایران
· یک اقتصاد دان آمریکایی; خط تحریم گریبان همه را میگیرد
· و...
این دست اخبار و شبیه اینا چیزایی هستن که ما نمیتونیم براشون کاری بکنیم و تغییری توشون ایجاد کنیم و روشون کنترلی نداریم مثلا ما نمیتونیم کاری کنیم که ترامپ فلان حرفشو پس بگیره..
کم کم که میزان این دست اخبار و ورودی های ذهن ما بیشتر بشه مثل همون شوک عمل میکنه ومارو دچار درماندگی آموخته شده میکنه..
به همین خاطره که من چندسالیه که اخبار نمیبینم و سعی میکنم تا جایی که میشه از هرنوع اخباری دور باشم و در مقابلشون از خودم محافظت کنم، چون میدونم چه بلایی سرم میاره و منو درگیر ناتوانی بدی میکنه..
یعنی اصلا اخبار نبینیم؟
من نمیگم اصلا اخبار نبینیم، اخبار ببینیم اما فقط اخبار مربوط به بخش و حوزه ی تخصصی و کاری خودمون، بخشی که اگر اتفاقی توش افتاد بتونیم براش کاری بکنیم و روش کنترل حداقلی داشته باشیم
مثلا اگر کارمون بورسه اخبار مربوط به بورس رو دنبال بکنیم چون میتونیم تو این مورد کاری بکنیم و اگر لازم باشه تغییراتی ایجاد کنیم..
اگه اخبار نبینیم خبرای مهم دنیارو چطوری بفهمیم؟
یه سوال: من که اخبار نمیبینم چطوری از مهم ترین خبرای دنیا با خبرم؟ چون بهم میگن
اخبار ندیدن ما به این معنی نیست که خبرای مهم از دستمون در بره چون بالاخره از اینور و اونور به گوشمون میرسه. شاید تو خونه صحبتش باشه شاید یکی بهتون پیام بده بگه و..
پس حالا که اخبار مهم بهمون بالاخره از طریق یه کسی میرسه حرف من اینه که خودمون نریم دنبالش و خودمون این بلارو سر خودمون نیایم
2-پیام هایی که واسه هم میفرستیم
ما معمولا وقتی تو اینستاگرام و تلگرام و این دست مجازی جات ها میچرخیم به خاطر علاقه ی ذاتی مغز ما به چیز های منفی جذب اخبار و موضوعات منفی میشیم و خب چون دوست نداریم فقط خودمون باهاش حالمون گرفته شه اونو برای بقیه هم میفرستیم و این هم مثل اخبار عمل میکنه و ذهن مارو درگیر میکنه
3- ایده ای که رد میشد
ایده هایی که تو سرمون داریم یکی از دوست داشتنی ترین چیزهایی اند که ما تو زندگیمون داریم و اگر یکم تلاشگر باشیم دوست داریم این ایده هارو تا جایی که میشه عملی کنیم اما وقتی به دو سه نفر میگیم یا دو سه جا میریم برای عملی کردن این ایده ها و نه میشنویم حس میکنیم که زندگیمون دست خودمون نیست و دیگرانن که برای ما و زندگیمون تصمیم میگیرن و سرخورده میشیم و میوفتیم تو چاه درماندگی آموخته شده
و..
شاید موارد زیادی باشه که به ما این موضوع رو القاء کنه اما مهم تر از این موارد خودمونیم که یادبگیریم ناتوان نیستیم اونوقته که هیچ چیزی نمیتونه مارو تا اون حد ضعیف کنه ( البته بحث اخبارجداس، اون همیشه بده!!)
چطوری دچار درماندگی آموخته شده نشیم؟
1- سعی کنید تا جایی که میتونید خودتونو از شر اخبار دیدن و شنیدن و خوندن خلاص کنید و یه عهدی ببنیدید با خودتون که از این به بعد دیگه اخبار نبینید.
اگر جایی عضو هستید که براتون خبر میفرسته لغوش کنید، اگر عضو کانال های تلگرامی که اخبار میزارن هستید پاکشون کنید، اگر کسی براتون مدام اخبار میفرسته بگید دیگه این کارو نکنه و شما هم نکنید این کارو ( سر جدتون نکنید!) ، پیج های خبری رو آنفالو کنید و در نهایت سعی کنید تا جایی که امکان داره از ذهنتون نسبت به ورود اخبار محافظت کنید
و همونطور که گفتم فقط اخبار مربوط بخش کاری خودتون رو اونم نه خیلی زیاد، تا حد معقولی دنبال کنید.
آقا اگه یه جا اخبار بود و مجبور بودیم ببینیم چی؟
خب من تو این شرایط چند تا پیشنهاد میتونم بدم
· اگر بی ادبی برداشت نمیشه یه بهونه ای بیارید و هندزفری بزارید
· برید تو یه اتاق دیگه ( این کاریه که من معمولا انجام میدم)
· خودتونو مشغول به صحبت با یکی کنید
· بعد از شنیدن اخبار برید یکم چیزای مثبت بخونید، گوش کنید، اهدافتونو مرور کنید، مدیتیشن کنید، خلاصه یه کاری کنید که حالتون خوب شه و بشوره ببره
· و باز بسته به خلاقیت خودتون میتونید یه کار جدید و شاید موثر تر انجام بدید ( کنترلو بگیرید بزنید تو تلوزیون از وسط نصف شه، والا :) )
2- درباره ی مغز، انعطاف پذیری عصبی، طرز فکر و موضوعاتی که از نظر علمی به ما نشون میده که چه توانایی هایی داریم مطالعه کنید و آموزش ببینید.
3- تو بخش های مختلف زندگیتون برید سراغ آموزش و آموزش ببینید تا با دونستن تکنیکها و روش موفقیت تو هر مورد اون کار رو درست تر و با مهارت و احتمال موفقیت بیشتر انجام بدید
و همونطور که گفتم درماندگی آموخته شده باور های مارو تضعیف میکنه و روی این بخش از ذهن و زندگی ما بیشترین تاثیر رو داره.
حالا اگر تصمیم دارید باورهای قدرتمندی برای خودتون بسازید میتونم بهتون کتاب ابرقدرت رو پیشنهاد بدم که خداروشکر تا به الان تمام کسانی که این کتاب رو خوندن ازش راضی بودن و تاثیر گرفتن
خیلی خیلی متشکرم که این مقاله رو مطالعه کردید و برای آموزش خودتون وقت گذاشتید