ویرگول
ورودثبت نام
میلاد میرزایی
میلاد میرزایی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

فرهنگ عشایر رو خراب نکنیم

چند روز پیش توی یه همایش کسب و کارهای تیوان یکی از استارتاپ های گردشگری به اسم نومادتور داشت خودش رو معرفی می کرد. کارش برگزاری تورهایی هست که شما میتونید با عشایر چند روزی رو زندگی و کوچ کنید. تجربه خیلی جالب و هیجان انگیزی هست. اولین چیزی که به ذهن خیلی ها رسید این بود که "من حتما باید یکی از این تورها شرکت کنم". توی همین حال و حوا بودیم که دوست ارایه دهنده گفت فقط تورها مخصوص توریست های خارجی هست. یکی با شکایت تمام پرسید آخه چرا؟! قبل از اینکه جواب رو بنویسم یک لحظه خودتون دست از خوندن بردارید و فکر کنید چرا؟ شاید جواب ایشون رو درست حدس زده باشید. ایشون جواب دادن که ایرانی ها فرهنگ برخورد مناسب با عشایر رو ندارند و با چشم حقارت با عشایر برخورد می کنند. به همین دلیل ما به هیچ وجه مسافر ایرانی برای این تور ها نمی بریم. اولش شاکی شدم و با خودم گفتم آخه همه ایرانی ها که اینجور نیستن. بعد یکم منصفانه تر نگاه کردم، باز با خودم گفتم خوب بالاخره 4 تا ایرانی پیدا میشه که فرهنگش رو داشته باشه. بازم خیلی منصفانه تر که نگاه کردم به برگزارکننده های تور حق دادم. اما اینکه چرا حق دادم، باعث شد که این مطلب رو بنویسم. درواقع یاد 10 سال پیش افتادم که تازه کوهنوردی حرفه ای و طبیعت گردی رو شروع کرده بودم و یک استادی داشتم به اسم سعید رضایی. سعید بعد از مدتی شده بود معلم اخلاق من که اعتراف می کنم آشنایی با سعید یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بوده. یادمه یک بار توی کوه کمپ رو کنار عشایر زده بودیم. بسیار انسان های مهربان و ساده دلی بودند. صبح دلمون لبنیات محلی می خواست اما قبل از اینکه ما بریم سراغ عشایر، اونها اومدن دم چادر و مقدار زیادی شیر و پنیر و کره برای صبحانه به ما دادن. ماهم با شور و اشتیاق شروع کردیم به خوردن. بعد صبحانه که خواستیم خداحافظی کنیم من گفتم سعید من برم لبنیات رو حساب کنم و پولش رو بدم و بیام اما سعید کلی ناراحت شد و گفت این روش برخورد با عشایر نیست. اون ها بدون هیچ چشم داشتی این کار رو انجام دادن و بسیار ناراحت می شن. از این مهم تر اگر ما در ازای لطفی که در حق ما کردن بهشون پول بدیم کم کم لطف و مهربانی رو ازشون می گیریم و بجاش معامله رو بهشون یاد می دیم و نتیجش هم می شه ما آدم های شهری. تا اینجا همه حرف هاش درست بود اما می دونستم که با سوال بعدی سعید رو گیر می اندازم و قانع میشه که حرفش درسته ولی ما مجبوریم پول بدیم. ازش پرسیدم اگر من الان پولش را ندم که دفعه بعدی به کوهنورد بعدی هیچ کمکی نمی کنه و فکر میکنه ما ازشون سو استفاده میکنیم. سعید رفت سر کوله و یه پلاستیک از داخل کوله در آورد. گفت محبت رو نمی شه خرید ولی می شه جبران کرد. عشایر هم مشکلات زیادی دارند که برای ما چیز ساده ای به حساب میاد. یکی از نیاز هاشون دارو هست. مقداری دارو و مقداری هم غذای کنسرو شده برداشت و با لبخند همیشگی به سمت چادر عشایر رفت.

از اون روز به بعد تور طبیعت گردی و تور جنگل نوردی و ... که می بینم یاد این داستان می افتم و اینکه چقدر تا الان فرهنگ ما شهر نشین ها روی رفتار عشایر و کوچ نشین ها تاثیر بد گذاشته

گردشگریسفرعشایرفرهنگ
علاقمند و فعال زمینه گردشگری، فینتک و هوش مصنوعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید