«ممنونم ایران!» و خداحافظ آقای کارلوس کیروش. مردی که با کلماتِ سنجیده آمده بود، با یک سپاسگزاری سنجیده ایران را ترک کرد و آخرین محتوایش دربارۀ ایران، یک سپاسگزاری، یک عکسِ ساده پای پلۀ هواپیما و لبخند بود. کیروش در عکس، دستبندِ همرنگِ پرچمِ ایران به دست دارد و همان دست را روی سینهاش گذاشته.
فارغ از دانشِ فنی، آنچه کارلوس کیروش را در کلاسی بالاتر از مریبانِ ایرانی و حتی مربیان خارجیای مثلِ برانکو قرار میداد، ذکاوتِ محتواییاش بود. کیروش همواره برای هر کاری استراتژی محتوا داشت و این برگِ برندۀ مردِ پرتغالی بود.
کیروش این هوشمندی را داشت که زبانِ اندیشیدنِ مدیران ایرانی، بازیکنان و مردم ایران را بفهمد. سادهانگارها تصور میکنند زبانآموزی یعنی بلد باشی بهجای Bye بگویی خداحافظ، اما مردی مثلِ کیروش، زبانِ فکر کردنِ ایرانیها را بلد شده بود. او در نزاعهایش، در دوئلهایش، در تلاش برای بهکرسینشاندنِ حرفهایش و رسیدن به درخواستهای مختلفش، مهارت داشت.
کارکرد رسانههای ایرانی و نقاطِ تیرۀ خبرنگارانِ ایرانی را شناخته بود. از نقاطِ ضعفِ مدیرانِ ایرانی باخبر بود و میدانست که ایرانیها، چطور بهوجد میآیند.
کیروش علاوه بر همۀ دانشِ فنیاش و تفکری که در فوتبال داشت، همواره به «چگونه گفتن» و «چه گفتن» و «کجا و در چه زمانی گفتن» توجه داشت. مرورِ سابقۀ او نشان میدهد این ویژگی فقط در ایران همراهش نبود. مربیِ سابقِ رئالِ مادرید در چالش با شهوتِ «تجارتِ بازیکن» در تیمِ کهکشانیها، بارها جملاتِ نغزِ معناداری گفت که مشخصاً به شخصِ فلورنتینو پرز برمیگشت.
مرورِ رفتارها و سخنانِ او پیش از آغازِ هر تورنمنت یا بازی، تحلیل سخنانش در نشستهای خبری پیش و پس از بازی و البته، بررسی تفکری که به با زبان به بازیکنانش منتقل میکرد درسهای بزرگی برای فعالان کسب و کار دارد.
هیچیک از نشستهای خبری کیروش شبیه دیگری نیست. او متناسب با بزرگی و کوچکی حریف و اندازۀ مربی حریف و کیفیت بازی و اهمیت بازی حرف میزد. هرگز مانند یک پیروز حرف نمیزد. همواره ادبیات محترمانهای برابر رقیبان پیش میگرفت و این احترام، بیش از هر چیز یک حرکتِ تاکتیکی پیروزمندانه بود.
حرفهای کیروش در نشستهای خبری وجود و کارکردهای مختلف داشت. او در نشستها، با رسانهها حرف نمیزد بلکه با مربی حریف، بازیکنان حریف، بازیکنان خود، دشمنان داخلیاش و افرادی که ممکن بود دنبالش کنند حرف میزد؛ بیآنکه مستقیماً کسی را مخاطب قرار دهد.
بعید میدانم دشمنی کیروش با برانکو یا افرادِ دیگر، صرفاً یک خصومتِ برآمده از تلخیهای فردی باشد. کیروش در طولِ زمانی که میهمان ما بود، دشمنانِ زیادی تراشید. مردانِ بزرگ دشمنانِ بزرگ و دوستانِ بزرگی دارند. این اصلی است که کیروش بلدش بود و برای رسیدن به موفقیتِ تیمش از آن بهره میبرد.
مرورِ گفتگوهای داخلی و خارجی کیروش نشان میدهد او در بیرون از ایران، استراتژی دیگری را دنبال میکرد. طبیعتاً با زیرکی مخصوصِ خود، بر پربارکردن رزومهاش، شناختهتر شدن و بالابردنِ شأنِ تیم ملی ایران (که بالا رفتن شأن خودش را در پی داشت) مانور میداد.
در گفتگوهای خارجی کیروش ردپایی از گلهگذاریهای داخلی نبود. نه حرفی از تاج و فدراسیون بود، نه صحبتی از برانکو به میان میآمد. این حرفها اگرچه کارکرد خارجی هم نداشتند، اما فهمیدنِ اینکه در کجا چه حرفی را باید زد یکی از وجوه تمایز کیروش و برانکو را رقم میزد. برانکو به خبرنگار هموطنش همان حرفی را میزد که اینجا به خبرنگار ایرانی میگفت و کیروش، خیلی خوب میتوانست از هر کلامی، فرصتی نو بسازد.
برخلافِ دیگرانی که بعد از تحمل شکستها، جیمفنگ زدند، کیروش بعد از شکست برابر تیم ملی ژاپن با تیمش به ایران برگشت. آخرین کلماتش را شجاعانه به زبان آورد و استراتژی ۸ سال حضور محتوایی در ایران را با سپاسگزاری و گفتنِ جملۀ «از تیم ملی حمایت کنید، تیم ملی شایستگی حمایتشدن دارد» به پایان برد و به مقصدِ بعدیاش رفت.
کیروش یک معلم بزرگ برای بازیکنان ایرانی، مربیان ایرانی و مدیران ایرانی بود. برای من که همواره درسهای کسبوکار و زندگی را در فوتبال دیدهام، حضور و خداحافظی کیروش، پر از درسهای ریز و مهم بود. به قولِ خودِ او «جزئیات مهماند.»
او هم مثلِ دیگران با شکست ایران را ترک کرد. اما استراتژی محتوای کارلوس کیروش، نامش را در ایران زنده نگه خواهد داشت؛ اتفاقی که معمولاً بهندرت در ایران میافتد.
چرا در ویرگول مینویسم؟ من از نخستین بلاگرها و تحسینکنندگانِ ویرگول هستم. معتقدم تولید محتوای فارسی، راهیست برای علمسازی. معمولاً مطالبِ عمومیترم را در ویرگول منتشر میکنم و مطالب دیگرم در وبلاگم منتشر میشود.