قطعکردنِ اینترنت یک گروگانگیری وقیحانۀ ملی است که حاکمیت هر از گاه مرتکب میشود. بهانۀ مضحک برای این گروگانگیری ملی «امنیت» است.
فرض کنید دزد به یک بانک دستبرد بزند و پلیس برای دستگیری دزدها، بانک را با همۀ مراجعان و دزدانش یکجا به مسلسل ببندد. عقلانی است؟ من متخصص امنیت ملی و حوزۀ اطلاعاتی نیستم اما آیا دستگاههای امنیتی اینقدر در مدیریت، شناسایی و رصدِ گروههای ضدامنیتی ناتوانند که راهِ چاره را در قطع کردن اینترنت دیدهاند؟
بیتردید قطعکردن اینترنت صدمههای جبرانناپذیری برای بخشهای مختلف علمی و اقتصادی و اجتماعی به بار آورده. کار آنقدر بالا گرفته که صدای دانشگاه را هم درآورده. مردم زیرِ گزارشهای مربوط به اینترنت به هر شکلی که زورشان رسیده گِله و شکایت کردهاند.
چند روز است ارتباط با مشتری خارجیام را از دست دادهام و درآمدم متوقف شده. وبسایت و وبلاگم بهدلیل خارجی بودنِ سرور از دسترس خارج شدهاند و عملاً هرچه برای کسبوکارِ فردیام مهیّا کرده بودم بیاثر شده. طبیعتاً ورودی از گوگل به وبسایتم هم به صفر رسیده و این یعنی هرچه برای بهبود سئو تقلا کرده بودم در هم شکسته یا سست شده.
چیزی که من را بیش از قطعبودن اینترنت عصبی میکند، «گروگانگرفتهشدن» است. من هر از گاه با تصمیم فردی خودم چند روز را بدون اینترنت یا با محدودیت دسترسی میگذرانم. اما این بار، انتخابگر نبودهام، بلکه گروگان گرفته شدهام، گروگانِ «امنیت حاکمیت».
امنیت ملی، یعنی امنیت روان، روح، فکر، کار، معیشتِ یک ملت و نه «امنیتِ برقراری زمامداران». بیتردید در این چند روز افراد و گروههای مختلفی با محدودیت یا ضربههای کاری، فکری، معیشتی و بهتبع روحی و روانی دچار شدهاند. این ضایعه، یک ضایعۀ اجتماعی است و هیچ آسیبِ اجتماعی، بدون تبعات نخواهد بود. هر آسیبِ بزرگ اجتماعی، در سلامت روان و زندگی مردم اثرگذار است. یقین دارم خاموشکنندگان اینترنت ذرهای به این موضوعها فکر نکردهاند.
به این تصاویر که از میان اظهارنظرهای مسوولان انتخاب کردهام دقت کنید:
باور دارم که بررسی ریشهها از ور رفتن با مصداقها مهمتر و مفیدتر است. بههیچوجه دوست ندارد با مرور قطعشدن اینترنت و غرغرکردن، ماجرا را در سطح یک غرولند وبلاگی تقلیل بدهم.
همۀ آنچه در بالا مرور کردم معلول و محصول چه چیزی است؟ پاسخی که به این سؤال میدهم دلیلِ اصلی نوشتن این مطلب است:
اینروزها همه دربارۀ گرانی و فساد و پیشگیری از گرانفروشی و احتکار حرف میزنند. رسانههای حکومتی و دولتی یکریز پیگیر هستند مبادا دولت در نگهداشتنِ کِشِ قیمتها سستی کند و نکند کِش از دستش در برود.
مردم حرف میزنند و تکیهکلامشان «مسوولان باید.... دولت باید... آقایان باید کاری بکنند» است. طوری خودمان را بیاراده و بیاختیار فرض میکنیم و جوری همه چیز را بهگردنِ دولت میاندازیم که انگار یکمشت علیل هستیم. و انگار نهتنها علیل هستیم، بلکه در طرزِ فکر حکومت دربارۀ «مردم» با او همعقیدهایم و فکر میکنیم یک قدرت باید زندگی ما را بچرخاند.
همین مانده که بچهمان را هم توی دستشویی رها کنیم و بیاییم جلوی دوربین تلویزیون و بگوییم «از دولت و شهرداری تقاضا داریم بچه رو بشوره.» مگر با برفِ جلوی درِ حیاطمان همین کار را نمیکنیم؟ مگر قانونشکنیهای خودمان را همینطوری توجیه نمیکنیم و نمیگوییم «اگر دولت فلان میکرد.... ما مجبور نمیشدیم....»
این دولتِ اهورایی چیزی جز توهم نیست. هیچ دولتی در هیچجای جهان قدرت ندارد «بیاخلاقی» ملت را دگرگون کند. مسئلۀ کشور ما که گاه در گرانی، گاه در قطعشدن اینترنت، گاه در تحتفشار قرار گرفتنِ مردم، گاه در سلبِ آزادیهای انسانی، گاه در فسادهای کلان اقتصادی و... مصداق پیدا میکند، بیاخلاقی عمومی است.
بله، ما ملتی بیاخلاقیم و تا زمانی که به ارزشهای اخلاقیِ محکم و درونیشده دست پیدا نکنیم، هر قانون و هر نظارت و هر دستِ زور و هر تشویق و هر یارانه و هر مجوز را منحرف میکنیم یا میشکنیم. به همین دلیل است که ایران کشوری است پُر از نهادهای نظارتی در همۀ حوزهها که هر یک بر دیگری نظارت میکنند و در عین حال فساد، سرطانوار در همهجا تکثیر میشود.
اگرچه به ارزشها و اعتباریاتِ کهن مینازیم یا خود را معتقد به اسطورهها و خیالات و وهمیات یا دین معرفی میکنیم، اما ما مردم، حکومت و دولت فاقد اخلاق هستم. همه این پیکرۀ «ریاکار و پُرنفاق» را کنار هم تشکیل دادهایم.
سرِ این پیکر فقط به خودش فکر میکند، به بقای خودش به هر ترتیب. و ته این پیکر که من و شما باشیم هم در هر معرکه و اتفاق، فقط و فقط به خودمان فکر میکنیم. به هیچ ارزش یا معنای هویتبخش معتقد نیستیم. حاضریم هر چیزی را قربانی منفعت فردی کنیم.
سرِ این پیکرِ پُرنفاق، بچهاش را میفرستد فرنگ و در اینجا از «استقلال ملی» حرف میزند، تهِ این پیکر که من و شما باشیم هم از «حقوق شهروندی» حرف میزند ولی نه حق دیگران را رعایت میکند و نه حتی دربارۀ حقوقِ انسانی «آگاهیطلب» است.
سرِ این پیکرِ ریاکار شعارِ سوسیالیستی و اسلامی سر میدهد اما لیبرالی و اسرائیلی تجارت میکند و تهِ این پیکر هم سرِ همشهریاش را کلاه میگذارد.
بچۀ سرِ این پیکر در فرنگ الواطی میکند و سرِ پیکر برای مردم کوچه و خیابان «گشت هراس» میگمارد.
خبرنگارِ این کشور ریاکارانه برای خبرگزاری رسمی و تلویزیون رسمی خوشرقصی میکند و فرصت که مهیّا شد، میپرد بغلِ خارجیها. اینجا از «خون شهدا» و «سیل میلیونی ملت در راهپیمایی» میگوید و توی دلش به من و شما میخندد.
سرِ این پیکر از علم و آگاهی حرف میزند ولی در عمل راههای «تفکر» و «اندیشهورزی» و «محتوا» را میبندد و ته این پیکر هم به جهلِ خودش افتخار میکند و انتظارِ «رشد» و «بهبود کیفیت زندگی» هم دارد.
سرِ این پیکر با جنس خارجی تجارت میکند، ته پیکر هم به خریدنِ چرمی که از کنارِ گوشش بهصورت خام صادر شده و بهصورت کفش برگشته تا جیبش را خالی کند خرذوق میشود.
سرِ این پیکر اینترنت را قطع میکند و وقیحانه مردم را گروگان میگیرد و میگوید «اگر بچههای خوبی باشید بازش میکنم» و ته این پیکر هم همچنان به ناآگاهبودنِ خود، به فریبخوردن، به نادانی، به فرار از اندیشه و به فقدان اخلاق و منحرفکردنِ هر اعتراضِ بهحقِ مدنی ادامه میدهد.
ملت بدون اخلاق، با هیچ چیزی به توسعه و رشد نمیرسد و هر ابزار و قانون یا هر گزند و آسیب را به بلایی بدتر تبدیل میکند.