حسین
حسین
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

معافیت پزشکی حین خدمت

معافیت پزشکی حین خدمت
معافیت پزشکی حین خدمت

سلامتی سه کَس؛ سرباز، زندونی و بی‌کس.

مقدمه

سلام به همه‌ی سربازان عزیز و تمام کسانی که این نوشته را می‌خوانند. در این‌جا می‌خواهم روند معافیت پزشکی حین خدمت را در شهر تهران و بیمارستان خانواده ارتش به علت دیسک کمر برای شما بنویسم. روند معافیت پزشکی حین خدمت، اندکی متفاوت از روند معافیت پزشکی قبل از اعزام به خدمت ‌باشد.

اگر نمی‌دانید، بدانید که اگر قبل اعزام به خدمت معاف نشدید و یا معاف از رزم شدید، به معنای پایان کار نیست و دنیا به آخر نرسیده‌ است و هنوز احتمال معافیت دائم را دارید و در حین خدمت هم می‌توانید برای معافیت پزشکی اقدام کنید و این رو هم بدانید که «همیشه امیدی هست.»

ممکن است متن کمی طولانی به نظر برسد؛ ولی، حوصله کنید و بخوانید بلکه برای شما مفید واقع شود. ضمناً، روند معافیت پزشکی قبل از اعزام را هم برای شما نوشتم؛ ولی، اگر حوصله ندارید، وقت ندارید و می‌خواهید فقط روند معافیت حین خدمت را بخوانید، فقط قسمت فرآیند معافیت را بخوانید.

قبل از اعزام + آموزشی

تیتر مطلب با این قسمت همخوانی نداره؛ ولی، با خودم گفتم حیف است که تجربه معافیت پزشکی قبل از اعزام را به اشتراک نگذارم؛ چرا که خودم هفت ماه خدمت کرده‌ام و می‌دونم که کسی که می‌خواد اعزام بشه، کلی استرس و درگیری ذهنی داره و ممکنه بعضی شب‌ها از شدت فکر زیاد، بی‌خوابی هم بکشه؛ البته به نظر من، داشتن استرس در این شرایط، طبیعی هست؛ چون هر فردی بخواهد وارد محیط جدیدی بشود، استرس دارد که البته مقدار این استرس از فرد تا فرد متفاوت است.

من اعزامی یکم دی ماه 1399هستم؛ در زمان ما، آموزشی یک ماه بود و برای کسانی که معاف از رزم بودند، مدت آموزشی نصف بود؛ یعنی افراد معاف از رزم، فقط 15 روز آموزشی طی می‌کردند.

برای شروع کار، ابتدا باید به پلیس +10 مراجعه کنید و بعد از زدن واکسن و انجام امور مربوطه، درخواست معافیت پزشکی خود را ثبت کنید؛ این نکته بدانید که هم برای معافیت دائم و هم برای معافیت از رزم (معاف از رزم) شما یک مسیر مشترک را طی می‌کنید و در انتهای کار و اعلام نتیجه، به شما گفته میشه که معاف دائم شده‌اید (هر کی که دنبالش هست، قسمتش بشه ان‌شاءالله) و یا این‌که معاف از رزم شده‌اید؛ پس تنها تفاوت در اعلام نتیجه است. بعد از ثبت درخواست معافیت پزشکی، شما را به یک پزشک معتمد معرفی می‌کنند.

مراجعه به پزشک معتمد
مراجعه به پزشک معتمد

در این قسمت، شما با همراه داشتن مدارک پزشکی، به پزشک معتمد مراجعه می کنید و همین دکتر، بیماری شما را در سیستم ثبت می‌کند و بر اساس مواردی که این دکتر ثبت می‌کند، در بیمارستان معاینه می‌شوید؛ پس در متقاعد کردن این دکتر برای ثبت بیماری، نهایت تلاش خود را بکنید و مدارک کافی به همراه داشته باشید. سپس بعد از چند روز، پیامکی مبنی بر مراجعه به بیمارستان (برای خودم بیمارستان امام سجاد بود) براتون میاد که پنج روز فرصت دارید به بیمارستان مراجعه کنید. سعی کنید اول وقت برید چرا که مراجعه کننده زیاد است. بیماری ثبت شده برای من، ضعف بینایی و یک بیماری دیگر بود که برای هر کدام، از من مبلغ 60 هزار تومان دریافت شد (اوایل مهر ماه 1399) . ابتدا شماره‌ی چشم را بدون ریختن قطره و با دستگاه اندازه گرفتند؛ سپس، یک پزشک، بینایی سنجی کرد؛ بعد از آن، قطره‌ای در چشمم ریختند (تا یک روز فاصله نزدیک را به خوبی نمی‌دیدم و کار با گوشی موبایل ممکن نبود)؛ دوباره شماره چشم را با دستگاه اندازه گرفتند و در آخر یک پزشک مسن و عبوس، مدارک من را نگاهی انداخت و مرا به بیرون هدایت کرد و در آخر، گفته شد که بعد از 40 روز، به نظام وظیفه شهر خودم مراجعه کنم. فکر کنم اوایل آبان ماه 1400 بود که نامه‌ی شرکت در شورای پزشکی میدان سپاه برایم پست

شورای پزشکی
شورای پزشکی

در اواسط آبان به شورا رفتم و یک دکتر با چشمانی چپ، تصمیم سرنوشت سازی را برای من گرفت و من را معاف از رزم کرد و گفت شما با این شماره چشم معاف نمیشی و اینجا فهمیدم که تصمیم شخصی یک به اصطلاح دکتر هم دخیل هست. بعد از گذشت چند روز، با مراجعه به پلیس +10، برگه سبز را گرفتم و متوجه شدم اعزامی یکم دی ماه 1399 هست. یک هفته قبل از اعزام، برگه سفید را گرفتم و متوجه شدم که پادگان آموزشی 01 افسریه افتاده‌ام؛ یک روز قبل از اعزام، پیامک تغییر پادگان آموزشی اومد که افتادم 02 پرندک و بدجور حالم خراب شد و رفتم پلیس +10 و برگه سفید جدید را دریافت کردم و در نهایت ساعت هفت صبح یکم دی ماه 1399، وسط بیابان (همان پادگان) پرندک حاضر شدم.

روزهای اول زیاد کسی رو نمی‌شناختم و حالم گرفته بود ولی بعد از چند روز وقتی با بقیه و محیط آشنا شدم، کمی بهتر شدم. چون معاف از رزم بودم، کلاً 15 روز آموزشی بودم و در روز آخر که برگه‌های یگان (که اصطلاحاً برگه امریه خطابش می‌کنند ولی با امریه‌ای که کلاً سربازی نمی‌روید و به یک سازمان می‌روید، متفاوت است) را توزیع می‌کردند، دیدم دوباره افتادم همون پادگان 02 پرندک و انگار تیر خلاص رو بهم زدند؛ چون تمام مدتی که اونجا بودم، به خودم گفتم همش 15 روز اینجا هستم و بعدش شاید یگان را جای نزدیک‌تر بیفتم ولی طبق انتظارم پیش نرفت و چند روز داغون بودم؛ ولی، در روز آخر، به طریقی تونستم یگانم را عوض کنم و خودم را انداختم دانشگاه افسری امام علی (ع) واقع در خیابان امام خمینی تهران که در نظرم جای خوبی بود؛ چرا که دسترسی به آن‌جا برایم راحت بود و وسط شهر بود و دیگه بهتر از این نمی‌شد ولی همش سراب بود و در همین پادگان دیسک کمرم پاره شد و معاف دائم شدم؛ هیچ وقت هم نفهمیدم که این جابجایی پادگان کار درستی بود یا نه؛ به نظرم همیشه آنچه که به نظر می‌رسه، همون چیزی نیست که اتفاق میفته و همیشه در خاطرم موند که برای خودم و بقیه طلب کنم که آنچه که به صلاح و خیر هست اتفاق بیفتد؛ به عبارت دیگه، بهترین اتفاق رقم بخوره.

یگان

بعد از آموزشی، پنج روز مرخصی داشتم؛ چون در پادگان آموزشی مریض شده بودم، فقط تونستم طی این پنج روز استراحت کنم. روز بیستم دی ماه 1399 بعد از گرفتن امریه جدید، با کلی خوشحالی راهی دانشگاه افسری امام علی (ع) شدم. نزدیک مترو بود، وسط شهر بود و به خانه هم نزدیک بود و در تصور من، بهترین پادگانی بود که وجود داره؛ ولی فقط در تصور من اینگونه بود. قبلاً در مطالبی که راجع‌به سربازی می‌خوندم، جمله‌ای که گفته بود «اگر پادگانت سر کوچه هم باشه، بازهم پادگانه!» زیاد به چشمم می‌خورد ولی نادیده می‌گرفتم و گفتم اونا برای خودشون میگن.

سردر دانشگاه افسری امام علی (ع)
سردر دانشگاه افسری امام علی (ع)

دانشجوهای دانشگاه افسری ارتش، چهار سال در این پادگان، آموزش نظامی دیده و درس می‌خوانند؛ هر دانشجوی سال بالایی، به دانشجوی سال پایین‌تر از خودش، ارشدیت داره و به چشم می‌دیدم که چطور بعضی از ارشد‌ها، به بدترین نحو ممکن سال پایینی‌ها را تحقیر می‌کردند چه از لحاظ کلامی و چه از لحاظ کلاغ‌پر دادن و این داستان‌ها و عقده‌ای بازی‌ها.

دانشگاه افسری امام علی علی (ع)
دانشگاه افسری امام علی علی (ع)

کار من و بقیه سرباز‌های قرارگاه مرکزی در این پادگان نفرین شده، رفتگری، باربری، شستن سرویس، آبدارچی‌‌گری، نگهبانی، باغبانی و هر کاری به ذهنتون بیاد، بود؛ این کارها عار نیستند ولی اگر از سر اجبار باشند، حس بدی بهت دست میده. درجه من گروهبانیکم بود ولی هیچ فرقی با دیپلم و زیردیپلم نداشتم ولی می‌دونم بقیه پادگان‌ها گروهبانیکم یک فرق‌هایی با درجات پایین‌تر داره. افرادی که پارتی بهتری داشتند، در قسمت‌های عقیدتی، حفاظت و بازرسی وضع خوبی داشتند و مثل سرباز‌های بدبخت قرارگاه مرکزی، برده نبودند. جو قرارگاه مرکزی هم جوری بود که سرباز‌ها یک نیروی جدید رو به شکل آدم نمی‌دیدند بلکه به شکل یک حیوان بارکش می‌دیدند تا بلکه باری از دوش خویش برداشته و به روی دوش او بگذارند؛ البته آن‌ها مقصر نبودند بلکه ساختار پادگان اینگونه بود که هر کار روی زمین مانده به عهده‌ی قرارگاه مرکزی بود و همه‌ی سربازها دنبال نیروی جدید و بیش‌تر بودند تا بلکه باری از دوش خود کم کنند؛ حتی خود من هم بعد چند ماه، همین حس رو پیدا کردم و سیستم و ساختار اونجا، شما را تغییر می‌داد و من سرباز‌های اونجا رو مقصر نمی‌دونستم بلکه لعنت می‌فرستم بر فرمانده اون پادگان که با این سیستم، سرباز‌های اونجا را نابود و تباه می‌کرد. خداوند هم در قرآن با این آیه به ظالم و ستمگر لعنت می‌فرسته: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» (سوره هود، آیه 18).

برجک نگهبانی
برجک نگهبانی

خلاصه که بعد از حدود دو ماه، در اوایل اسفند هنگام جابجایی یک کمد که وزنی معادل یک گاوصندوق داشت و پنج نفر آدم هم به زور می‌توانستند آن را جابجا کنند، کمرم گرفت؛ به بهداری رفتم و دکتر آن‌جا که خودش هم وظیفه بود، با یک آمپول دگزامتازون، من را از سر خود باز کرد ولی چون دردم کامل خوب نشد، خودم هم بیرون پادگان آمپول شل کننده عضلات زدم و بعد چند روز گرفتگی کمرم آرام شد و به حالت عادی برگشتم. بعد از تعطیلات عید نوروز 1400، به علت نگهبانی زیاد در نیمه دوم عید، دچار زانو درد و کمی کمر درد شدم.

مراجعه به دکتر
مراجعه به دکتر

به دکتر ارتوپد خارج از پادگان مراجعه کردم و با دیدن MRI زانو و کمر من، گفت زانوهات مشکل خیلی حادی ندارن ولی کمرت مشکل داره. ازم پرسید که آیا سابقه کمر درد و عکسبرداری داری. منم چون تا قبل از اون تا به حال هیچ عکس و MRI‌ای نداشتم، گفتم نه و واقعاً هم راست گفتم چون مشکلی نداشتم.بعد، نه گذاشت نه برداشت گفت: دیسکت پاره شده!!! ناگهان خشک شدم چون در واقع فکر میکردم مشکل اصلی زانو هست و شاید یک درصد احتمال مشکل در کمرم را می‌دادم. دکتر گفت شما مشکلت در حدی هست که معاف دائم میشی؛ ولی، چون ارتوپد بود و دکتر ارتش هم نبود، حرفش را جدی نگرفتم و گفتم برای خودش میگه و روی حرف‌ـش حساب نکردم. البته ذهنیت من هم این بود که فقط در صورت داشتن سرطان و بیماری‌های صعب‌العلاج معاف میشی و یا اینکه اگر فلج باشی و در نهایت فقط اگر بمیری، معاف دائم میشی. با خودم گفتم شاید بتونم معافیت از نگهبانی بگیرم. در دانشگاه افسری امام علی (ع) یک موضوع مسخره‌ای وجود داره به نام آماده؛ وقتی دانشجوها امتحان دارند؛ در زمان سه ماه تابستان و وقتی به اردو می‌روند، سربازان بدبخت و فقط هم سربازان مفلوک قرارگاه مرکزی باید جای آن‌ها نگهبانی بدهند و یک شب بخواب (یک شب در میان) باید نگهبانی می‌دادیم. در مجموع در طول یکسال، حدود پنج ماه این وضعیت را داشتین ولی به صورت مستمر نبود و بریده بریده بود.

فرآیند معافیت

با گرفتن برگه اعزام به بیمارستان خانواده، به درمانگاه سرباز بیمارستان رفتم و به دکتری به نام ستار ندری که جراح مغز و اعصاب بود و گویا خودش هم وظیفه بود، مراجعه کردم و MRI را ارائه کردم؛ گفت دیکست زده بیرون و باید عمل لیزر کنی. منم گفتم نمیخوام عمل کنم ولی برای خدمت چه کنم؟ گفت هیچی!!! در حالی که می‌تونست بگه که می‌تونی به شورا مراجعه کنی و نظر دکترهای شورا را بپرسی ولی از همین هم دریغ کرد؛ اما من قبل از اعزام به بیمارستان، با یک سرباز که تجربه داشت، مشورت کردم و به من گفته بود که اگه کاری برات نکرد (کاری هم جز نوشتن استراحت چند روزه نمی‌توانست بکند)، بگو برات شورا بنویسه. منم بعد از بیرون اومدن از اتاق، یاد این حرف افتادم و دوباره رفتم داخل و گفتم لطفاً برام شورا بنویسید. دکتر شورا را نوشت و نوبت شورا گرفتم و اوایل خرداد 1400 وقت شورا بود (حدود 10 الی 15 روز بعد از مراجعه برای وقت گرفتن). از قبل هم حدس میزدم که فقط عکس خودشون رو قبول دارن پس در همین حین، یک MRI دیگر انجام دادم تا در روز شورا همان عکس را ارائه کنم.

در روز شورا، همراه با مدارک ذکر شده در برگه شورا و همراه با MRI، به بیمارستان رفتم. مدارک را تحویل دادم و چند ساعتی معطل شدم. سپس نوبت من شد و صدا زدند که به داخل شورا بروم. رفتم داخل، دکتر نگاهی به MRI انداخت و سوال پرسید و من هم صادقانه جواب دادم و نه حرف اضافه زدم و نه کم؛ همان که بود را گفتم. سپس گفت باید عمل کنی و من هم گفتم قصد عمل ندارم؛ دکتر گفت ما وظیفه داشتیم که بهت بگیم و تصمیم عمل با خودت هست. گفتم وضعیت خدمت چه می‌شود. گفت بیرون منتظر باش تا بهت بگیم. تا ساعت 13:30 منتظر ماندم و جواب خیلی از سربازها می‌آمد؛ یکی معاف از رزم شده بود، یکی معاف از رژه، یکی معاف از نگهبانی، یکی هم معاف از همه موارد، فقط من و هفت هشت نفر دیگه بودیم که هنوز نامه ما را نداده بودند؛ کارمند آن‌جا گفت کسانی که جوابشون تا الآن نیومده، همگی معاف هستند ولی همونطور که خودتون هم فهمیدید، بازم رو حرفش حساب نکردم و جدی نگرفتم. ضمناً من احتمال معافیت دائم خودم را کم می‌دانستم. دوباره صدا زدند که به داخل اتاق شورا برم؛ دکتر گفت فردا میای با بازرس ما عکس می‌گیری و اگر عکس MRI خودت باشه و واقعی باشه، معاف دائم هستی. روز بعد مراجعه کردم و چون در همانجا عکس را گفته بودم، بازرس با مراجعه به مرکز MRI و مشاهده عکس من در سیستم، MRI من را تأیید کرد و یک برگه استراحت 45 روزه دادند که نوشته بود بعد 45 روز به شورای عالی نزاجا واقع در لویزان مراجعه کنم. به پادگان رفتم و مرخصی 45 روزه را گرفتم که البته به بعضی از نفرات خیلی فشار اومد ولی کاری از دستشون بر نمی‌اومد.

پزشک شورای عالی
پزشک شورای عالی


بعد از 45 روز به شورای عالی نزاجا واقع در لویزان رفتم؛ آن‌جا هم سؤال و جواب رد و بدل شد و گفتند چرا عمل نمی‌کنی؟ منم گفتم شرایط آن‌ را ندارم. برگه من را مهر و امضا کرد و یک استراحت دو هفته‌ای دادند. دوباره رفتم پادگان و مرخصی رو تمدید کردم. بعد دو هفته مجدد به شورای عالی مراجعه کردم و این دفعه دو نسخه صورت جلسه پزشکی شورای عالی را بهم دادند. یک نسخه را تحویل پادگان دادم و یکی دو هفته طولش دادند تا تسویه کنند. بعد از تسویه، دو ماه هم معطل تسویه مالی شدم تا اگر حقوق اضافه گرفتم، پس بدهم. بعد از تسویه مالی، پادگان نامه تسویه کامل را بهم داد که با اون می‌تونستم به نظام وظیفه مراجعه کنم چرا که معافیت باید به تأیید نظام وظیفه هم می‌رسید.

معافیت پزشکی حین خدمت
معافیت پزشکی حین خدمت


سپس به نظام وظیفه رفتم و دوباره رفتم همون شورایی که قبل از اعزام به خدمت رفته بودم و دوباره همون دکتر کذایی را هم دیدم ولی این دفعه تصمیم گیرنده یک دکتر دیگه بود؛ اون هم یک نگاه به مدارک انداخت و امضا کرد. سپس مبلغ 244،500 تومان بابت هزینه کارت و غیره گرفتند. یک ماه بعد هم یعنی اواخر آبان ماه 1400 کارت معافیت از خدمت دوره ضرورت آمد و تمام.

سربازیمعافیتمعافیت پزشکیخدمتدانشگاه افسری امام علی ع
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید