نوزدهم فروردین سالی که شبیه هیچ سالی نیست ، فروردینی که شبیه دی ماه شعرهای حافظ است و روزگاری که هر روز خشن تر رخ می نماید . باران می بارد و انگار از آسمان نه مهر طبیعت که باران بلا است که بر سر این مردمان فرو می ریزد. هر بار با ترس و شک به صورت ییکدیگر نگاه می کنیم . کتاب ببرنیستم محمدرضا صفدری را می خوانم . " آزار آمده بود . کس نان از دست دیگری نمی گرفت . نان را بر سنگ می نهاد . دیگری بو می کرد اگر بوی آزار نمی داد بر می گرفت و می دوید . "