ویرگول
ورودثبت نام
هدهد
هدهد
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه:کوری

سلام به همه دوستان،اولین کتابی که من توی چالش کتابخوانی طاقچه خوندم کتاب"کوری"هست که توی این پست نظر خودم رو راجع بهش باهاتون در میون میذارم.


کتاب کوری نوشته ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی و برنده جایزه نوبل ادبیاته. داستان راجع به یه بیماری واگیرداره که توی یه جایی که اسمش رو نمیدونیم، بین مردمی که اسم هیچکدوم رو نمیدونیم شایع میشه، تا جایی که همه مردم مبتلا میشن. دولتمردان اون کشور این بیماری رو به نام "بیماری سفید" به مردم معرفی میکنن و سعی دارن با قرنطینه افراد مبتلا جلوی شیوع بیشترش رو بگیرن ولی اقدامات اونا هیچ فایده ای نداره،چرا؟ چون کوری واگیرداره!!!

حالا نکته جالب میدونید چیه؟ این کوری یه کوری معمولی نیست،اینجوریه که وقتی کور میشی به جای سیاهی، سفیدی میبینی،نور میبینی،روشنی میبینی،به نظر شما به این میگن کوری؟! به نظر من که خود خود بیناییه:) حداقل اگه یه روز دوباره بتونی ببینی،بهتر میبینی.

ساراماگو یه رمانی نوشته که در عین جذابیت داستانی که داره سراسر نمادپردازیه. هر مفهوم و مکانی نماد یه چیزیه که اگه بهش توجه کنی علاوه بر یه رمان جالب که میخونی کلی مفاهیم دیگه رو هم دریافت میکنی.

یکم قبل تر گفتم که هیچکدوم از شخصیت ها اسم ندارن،چرا؟ چون کسی که کوره اسم به دردش نمیخوره،صدا رو فقط میشنوه،پس مردم همدیگه رو از طریق صدا میشناسن،اسم اونها صدای اونهاست.

ابتدای داستان افرادی که تازه مبتلا شدن رو به یه تیمارستان منتقل میکنن که اونجا قرنطینه باشن،در این بین همسر یه دکتر که هنوز کور نشده تصمیم میگیره که همراه شوهرش بره توی قرنطینه و اونجا مواظب همسرش باشه. چرا بین این همه مردم فقط اونه که این کارو میکنه؟! چون نمیترسه. چرا این همه آدم کور شدن؟"چون ترس یه نوع کوریه."

هرچی که صفحات کتاب رو ورق میزنی و جلو میری به مرور وضعیت افراد توی تیمارستان سخت تر میشه و ما همه ی اتفاقاتی که رخ میده رو از دریچه چشم همسر دکتر میبینیم.

فکر کنید شما کور شدید بعد توی یه جایی زندگی میکنید که پر از راهرو های پر پیچ و خمه،اولش نمیتونید راهتون رو پیدا کنید،به در و دیوار میخورید و سخت زندگی میکنید ولی بعد از یه مدت راه ها رو خوب یاد میگیرید و دیگه مشکلی نخواهید داشت. حالا ساراماگو اومده این راهرو های پر پیچ و خم رو به منطق انسان تشبیه کرده،یه مشت کور رو در نظر بگیرید که بهشون بگن از این تیمارستان که یادش گرفتی الان شده محل زندگیت برو بیرون،اصلا فرض کنید اونجا زندان باشه،بگن آزادی برو،به نظرتون حاضرن برن؟ حتی اگه اونجا بدترین جای دنیا باشه؟هرگز!!! این کور ها با این منطق هایی که توی ذهنشون نهادینه شده،بهشون بگی ازادی هر جور که می خوای فکر کنی،بازم طبق پیشفرض فکر میکنن! به نظر شما چنین فردی زنده ست؟فکر نکنم،چون"کوری هیچ فرقی با مردن نداره."

"هیچوقت یه فرد کور وجود نداره،کوری وجود داره،چون کوری یه بیماری واگیر داره" حالا فک کن یه نفر که کور بشه،همه کور میشن،یه نفر که بین اینا کور نباشه،یه موهبته،اگه اجرای عدالت رو به دست همچین کسی بسپارن هیچ تبعیضی رخ نمیده،هیچ دعوایی رخ نمیده،"دعوا یه نوع کوریه".اما اونی که میبینه حرفی نمیزنه،چیزی نمیگه،شاید چون میترسه،فقط نگاه میکنه،ناراحت میشه،ولی چیزی نمیگه،راستی گفته بودم که"ترس آدم رو کور میکنه و همین ترس کور نگهش میداره"و گفته بودم که"کوری واگیرداره"،یه نفر که میبینه بین این همه کور چیکار میتونه بکنه؟ شاید خیلی کارها شاید هم هیچی.

حالا یه چیزی من تصویر روی جلد همه ی نسخه های ترجمه شده ی این کتاب رو نگاه کردم و به نظرم دو مورد بودن که تونسته بودن مفهوم کتاب رو تا حدودی برسونن،جلد زبان اصلی هم یه طرح ساده داشت. حالا پیشنهاد من برای تصویر روی جلد یه مجسمه ست که چشماش رو با یه نوار سفید بستن،حالا میپرسید چرا؟! خب اگه خیلی دلتون میخواد بدونید برید کتاب رو بخونید:)

پیشنهاد میکنم توی اپلیکیشن طاقچه توی قسمت بریده ها تیکه هایی که بقیه دوستان به اشتراک گذاشتن رو بخونید تا راحت تر راجع به خوندن این کتاب تصمیم بگیرید.

لینک این کتاب توی اپلیکیشن طاقچه رو این پایین براتون میذارم که اگه خواستید میتونید از اونجا کتاب رو بخونید.


https://taaghche.com/book/59630

پ.ن:ترجمه های مختلفی برای این کتاب وجود داره که میتونید توی بخش نظرات مقایسه کنید و بهترین رو انتخاب کنید.

پ.ن:از طاقچه برای این چالش ممنونم،چون وقتی راجب کتاب میتوشتم خودم بهتر فهمیدمش و خوشحالم که توی این روزا این کتاب رو خوندم.



"

کتابخوانیچالشچالش کتابخوانیطاقچهکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید