"درون لویین دیویس" را شاید بتوان در کنار "دهشت زده" و "بعد از خواندن بسوزان" از مهجورترین فیلمهای برادران کوئن به نسبتِ آثار شناخته شدهتر و معروفترشان همچون" لبوفسکی بزرگ، بارتون فینک، اِی برادر کجایی؟ و فارگو" به حساب آورد و آن را در رده کارهای کمتر دیده شدهشان قرار داد اما بدون شک با نگاهی دقیقتر به جرأت میتوان از آن به عنوان هوشمندانهترین و درعین حال تلخترین و جسورانهترین اثر این دو برادر یاد کرد. کمدیِ سیاهِ خاصِ همیشگیِ این دو نفر که اینبار در "درونِ لویین دیویس" پا را فراتر از مرزهایِ دیگر آثارش قرار داده و آن را به صورت کاملا مجزا و واحد برای مخاطب عرضه میکند.
"درون لویین دیویس" ما را به دهه 60 آمریکا میبرد جایی که یکی از مهمترین جنبشهای سیاسی و علی الخصوص فرهنگی عصرِ آمریکا در این برهه شکل میگیرد. بنیان گذاریِ نسل بیتی که حرکاتش را از همین دهه و حتی چندسال قبلتر از آن آغاز میکند؛ هرچند که کوئنها به این مقولهی تاریخی ورود نکرده امّا با وام گیری از این برههی تاریخی، مخاطب را به همان دوره با فضایی خفقان آور میبرند و با تصویرسازیهایی که در تمامیِ سکانسها از اصلاح رنگ و نورِ چرک و بدون کوچکترین تصاویر کارت پستالی و زرق و برق دار گرفته تا از بین بردن رفلکسهای شارپیِ اجزای صحنه و لوکیشنهای بسیار تنگ و تُرش که اکثر آن در محیطهای پایین شهر میگذرند ما را با واقعیت موجود در این دوره مواجه میکنند.
سکانس افتتاحیهی فیلم از یک کلوپ شبانه، در فضایی نوآر با نورپردازیِ لوکی خاص چنین مکانی شروع میشود و برخلاف انتظار اینبار نه با جوانانی طغیانگر و هیپی و موزیکهای شلوغِ راک اند رول و جاز مواجه میشویم که عکسِ آن با فضایی کاملا آرام و دلنشین روبهرو هستیم و تک خوانندهای روی سِن و اجرایِ سولویی از جنس فولکور. تعریف سکانس به سکانسِ فیلم خارج از حوصله است، بنابراین بحث را فرسایشی نکرده و یکراست به سراغ اصل موضوع میرویم جاییکه رفته رفته با لویین همراه میشویم و در چند سکانس متوالی به آرامی و با حوصله و منظّم کاراکتر وی را میشناسیم؛ لویین مردی حدودا سی ساله است، کسی که موسیقیِ فولک را به خوبی میشناسد و از کودکی عاشقانه آن را پرستیده و دنبال کرده و علیرغم مخالفت خانواده راهش را از آنچه که پدرش را در آن خوار میشمرده جدا کرده و در عینِ فلاکت و تنگدستی یکی دو آلبوم را منتشر کرده امّا تنها به دلیل آنکه خواسته و میل باطنیاش که همان اعتلا و ارزش موسیقی فولک بوده را زیر پا نگذاشته از بازیِ روزگار کنار زده شده است. لویین برخلاف سلیقهی چیپ و بی ارزش و تجاریِ موسیقیایی کمپانیها و خیلِ کثیرِ مردم کوته اندیش عمل کرده و از نظر خودش تن به خفت و خواری و کج سلیقگی نداده و همین موضوع سبب بحران در زندگیاش شده است.
همانطور که پیشتر گفته شد شرح تمامی سکانسها با شرح جزئیات ریز و متبحرانهی کوئنها خارج از این نوشته است و هرچه راجع به نقاط کلیدی و به شدت حساب شده و دقیق این فیلمنامه صحبت شود اجحاف در کلیت متن به وجود خواهد آورد. بنابراین صرف لذت بردن و تحلیل تکنیکی فیلمنامه را در صورتی که دوستان مشتاق باشند ادامه خواهیم داد ولی علیایها الحال از کنار آن رد میشویم ... "درون لویین دیویس" پر است از سکانسهایی با نیش و گزندهای تند و بی پردهی کوئنها به سیستمی که انسان را تحت الشعاع خود قرار میدهد و دو راهِ کلّی را پیش روی وی قرار میدهد؛ یک آنکه مطیعانه سر به تیغ آن قرار دهد و "منِ" واقعیاش را زیر پا بگذارد و در راهِ موفقیتی که "باب میل همان سیستم" است قدم بگذارد و دوم آنکه با آن مبارزه کند و راه نیستی و فسیل شدن را سرلوحهی زندگیاش قرار دهد.
خاطرنشان میشوم رویِ این نوشته تنها ستایشِ کار کوئنها نیست و این دغدغه تنها در دهه 60 آمریکا خلاصه نمیشود. این اتفاق و چنین درامی در زندگیِ انسان کنونی و یا 1873 کشوری همچون زئیر هم ممکن است روی داده باشد و قطع به یقین در 2100 میلادی در جایی دیگر هم رخ خواهد داد چراکه چنین عنصری که ریشه در ذات انسان دارد در محور x , y و حتی ابعاد زمانی جای نمیگیرد و این موضوع فارغ از هر نوع شرایطی، تکنولوژیای و سیاست و اقتصادی پیوسته درحال وقوع است چنانکه هنرمند و یا حتی هنردوست بیاستعدادِ "حقیقی" همواره بر سر این دو راهیِ انتخاب قرار میگیرد. پُرواضح است آدمی در جامعهای زندگی میکند که سردمداران و فرماندهانش افرادی چون "باد گروسمن"هاست که احمقانی همچون "تروی نلسون و جیم" بدنهی ننگین این سیستم فاسد را تشکیل دادهاند. امّا سوال اصلی و چالش واقعی نه این سیستم و نه این افراد دون و فرومایه است که مهمتر از آن به جایگاه ما در این سیستم برمیگردد؟ براستی شمایِ دوست در کجای این سیستم قرار میگیرید؟ آیا باید همچون "اَل کودی" تن به خواستهی سیستم داده و برخلاف آنچه که میل و علاقهی باطنیتان است عمل کرده و جعبهی استعدادهایتان را زیر گنجهی اتاقتان چال کرده و مطیعانه از آن پیروی میکنید و یا برعکس همچون "لویین دیویس" سرنوشتی سیاه و بس خوار حداقل از دیدگان اجتماع نصیبتان شود؟ هرچند انتخاب دیگری نیز این وسط وجود دارد و آن انتخاب خود نیز خارج از این دو راه نیست آن درواقع همان تصمیمی است که قبل از شروع فیلم به وسیلهی"مایک گورفین" گرفته شده است؛ خودکشی! مشخصتا این نگرش نیز زیر مجموعهی" نه گفتن به سیستمِ" موجود خواهد بود. ولی با این حال و با همهی این تفاسیر تصمیم شما در مواجهه با این سیستم چه خواهد بود؟!
حجت دهبزرگی
26/12/1399