ماجرای فیلم " چه زندگی شگفت انگیزی"
امیر زنگ زد، تماسش منجر به تجدید دیدار و پیادهروی در پارک و گپ و گفتی عمیق در باب اخلاق از منظر کییرکگارد و ... شد، گفتم اتفاقا من هم این روزها خیلی ذهنم درگیر ماجرای اخلاق، روراستی و یکپارچگی هست. از دیدار اخیری که با یکی از اقوام متدین داشتم و در باب ماجراهای شهرداری و دار ودستههای خاصی که خلافیهای سنگین رو با قیمتهای درشت حل و فصل میکنن، تا ماجرای بورس، دسترسی به اطلاعات مجاز یا محرمانه و بالا و پایین شدنهای عجیب و قریب سرمایه در این بازار آشفته و از اون طرف هم که روند اذیت و آزار جنسی که نقل مجلس شده.
به دنبال راهکار بی دردسری برای پرداختن به این موضوعات بودیم که کاپیتان مهدی برام یه ویس فرستاد و از آشنایی اخیرش با دوست اهل قلمی گفت که وقتی شنیده ما توی کار آموزش و توسعه هستیم به رسم دوستی چند فیلم رو بهمون معرفی کرده. فیلم اول رو امروز دانلود و تماشا کردم و بعد مدتها حسابی لذت بردم. حسابی
چند روزه اخیر توی این فکر بودم که چطور میشه در بزنگاههای حساس زندگی که با یک انتخاب دشوار مواجه میشی تصمیمی رو بگیری که بعدا به خودت افتخار کنی، به خودت ببالی، کیف کنی یا حداقل احساس شرم و خجالت نکنی.
کدوم بزنگاه؟ همون لحظههای مکرری که گاهی از کنارش رد میشیم و اگه مثل همه رفتار کنیم کسی بازخواستمون نمیکنه که چرا اونکار رو کردی، اون تصمیم رو گرفتی یا هیچ کاری نکردی. کدوم کار؟
همین کارهای پیش پا افتاده یا حتی جدی مثل دیدن یک معتادی که وسط خیابون افتاده و ممکنه ماشینها از روش رد بشن
توقع رشوه یا تلاش دوستی برای به دست آوردن اطلاعاتی محرمانه برای انجام یک معامله بزرگ. شایدم لحظهای که توی شرکت از یکی از مدیران بازنشسته که از اقوام بنیانگذاران شرکت هست و همه میدونن که به خانومهای تازه وارد برای جاافتادنشون توی محیط کار پیشنهادهای ... میده.
یا آیا شده که یه موقعی از حضورتون توی این دنیای پرهیاهو ناامید بشین و با خودتون فکر کنین که خیلی بیوجودین و بود و نبودتون آیا فرقی هم برای کسی داره؟
حالا تصور کنین بتونین فیلم زندگیتون رو به عقب برگردونین و اثر خودتون رو توی دنیا و زندگی دیگران تماشا کنین. چه لحظه شگفت انگیزی!