مجموعه «ملاقات اتفاقی» (Chance Meeting) اثر «دوئین مایکلز» ساکن پنسیلوانیای آمریکا، مجموعهای روایی سریالی است. یعنی عکسها دارای توالی زمانی هستند و کنار یکدیگر داستانی را روایت میکنند.
مجموعههای روایی معمولا دارای سه مرحلهي آغاز، که به معرفی مکان، زمان و شخصیتها میپردازد، گرهافکنی، که مسئلهای است که طرح آن موجب شده عکاس اقدام به تهیهي آن مجموعه کند و در پایان، مرحلهی گرهگشایی هستند.
دوئین مایکلز که عکاس سرشناسی در زمینه مجموعههای روایی است؛ ملاقات اتفاقی را در سال ۱۹۷۰ هنگامی که ۳۸ سال داشته با استفاده از چاپ ژلاتین نقره ثبتکردهاست.
این مجموعه در اولین نمایشگاه انفرادی وی در موزه هنرهای مدرن نیویورک نیز به نمایش گذاشتهشدهاست.
اکثر کارهای روایی مایکلز کارگردانی و برنامه ریزی شدهاند و این امکان را به مخاطب میدهند که برداشت شخصی خودش را از هر مجموعه داشته باشد. به گونهای که بیننده را وادار به پرسشگری و نفوذ به لایههای درونی خویش و حتی تصویر مقابلش میکنند.
در ملاقات اتفاقی شاهد حرکت مخالف دو مرد با استایلی تقریبا مشابه در یک کوچه کثیف که ساختمانهای بلندی دارد هستیم. با توجه به پوشش آن دو به نظر روز نسبتا سرد و معمولیای میآید. انگار که قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد. اما در عکس دوم شاهد گردش نگاه یکی از مردها خواهیمبود که نمود گرهافکنی در داستان است. نگاه تا آخرین لحظهی حضور مرد در عکسها ادامه مییابد و در عکس آخر میبینیم که مرد دوم نیز سرش را برگرداندهاست.
این یکی از خصوصیتهای کارهای مایکلز است. گرهافکنی بدون آنکه گرهگشاییای در کار باشد. او فکرها و تصوراتش را در عکسها پیاده میکند اما به صورت تمام و کمال تفسیر و نتیجهگیری را به عهدهی مخاطب میگذارد. در این مجموعه سیاه و سفید بودن نیز به کمک هدف عکاس آمده زیرا که رنگها خود به تنهایی میتوانند روی برداشتی که از تصویرها میشود تاثیرگذار باشند.
مرد عینکی چه چیزی در شخص مقابلش دیدهاست؟ آیا او را یاد کسی انداخته؟ چهره یا تیپش به نظر او جذاب آمده؟ یا اصلا شباهت بینشان باعث شده از نگاه کردن دست برندارد؟ همه چیز مرموز و در هالهای از ابهام است.
عکاس به خوبی با استفاده از سرعت شاتر مناسب که منجر به تاری خفیفی در حرکت سوژهها شدهاست توانسته لحظه و گذر آن به تصویر بکشد چیزی که در زندگیمان کمتر متوجه آن هستیم.
عکاسی از زاویه دید چشم انسان (Eye Level)، عدم استفاده از نور مصنوعی و تغییر نکردن کادربندی عکس باعث شده که ذهن و چشم بیننده به سمت دیگری جز سوژه پرت نشود و همچنین بهرهگیری از لنز واید، انتخاب کادر افقی و داشتن عمق میدان زیاد به منظور نشان دادن کامل فضا، او را مطمئن میکند که این یک صحنه واقعی و اتفاقی معمولی است و تنها نکته به خصوص آن، نگاه آن دو مرد است که دوئین به خوبی آن را در یک سوم عمودی و میانی کادر قرار داده تا بر آن تاکید دوبارهای کرده باشد.
نبود سایه و نور خورشید، خلوت بودن کوچه و حالت چهرهی دو مرد جوی استرسزا به وجود آورده و حس تنهایی و خستگی سوژهها را پررنگتر میکند. گویی تلخی خاصی بر صحنه حاکم شدهاست.
در آخر این مجموعه به نظر شما چه میگوید؟ برای شما چه پیامی را به همراه دارد؟
برخی معتقدند از آنجایی که مایکلز همجنسگراست و دو مرد محوریت این مجموعه را تشکیل میدهند میتواند مضمونی احساسی داشتهباشد اما بر اعتقاد من ملاقات اتفاقی لحظهایست که کسی توانسته در معمولی ترین روز زندگیاش به ناگاه خود را در دیگری بیابد. مثل اینکه در ذهنش تکرار شود:«اگر من جای این آدم بودم چه؟» شاید به خاطر یک شباهت ظاهری در صورت، در لباس یا حتی در رفتار. مردی که پشتش به دوربین است انگار حالتی منزوی و در خود فرو رفته دارد. دستهایش در جیبهایش هستند و تا لحظه آخر سرش را برای نگاه متقابل برنمیگرداند. در عکس پنجم مردِ اول دستش به نشانهی تفکر روی چانهاش میرود:«اگر همان گونه که قبلا بودم میماندم چه؟ اگر مسیرم را عوض نمیکردم؟» و این آغاز راه جدیدیست به مقصدی بهتر.
منابع:
wikipedia.org - artnet.com - nytimes.com - archive.is - artblart.com - dcmooregallery.com - collections.vam.ac.uk
نقد عکس، تری برت - مجموعه عکس چیست، اسماعیل عباسی - معماری عکاسی، بهزاد صحتی
گردآوری و تألیف: هما پورجم