هُما پارسافر
هُما پارسافر
خواندن ۴ دقیقه·۶ ماه پیش

خالق ِ لبخند ها، به دیار ِ بی لبخند، شتافت!

وقتی صدا و سیمای ِ «مرگ آفرین»، که از نظامی «مرگ دوست»، فرمان می گیرد! به فرزندان ِ ایران، مخصوصاً مهمانانی که خود دعوت می کند، و بابت ِ ساخت برنامه اش، هزار جور جیفه ی حلال و حرام می گیرد، در پایان برنامه، بجای مژده ی امید و زندگی بهتر، کَفَن و اعلامیه ی ترحیم، هدیه می دهد، تعجبی ندارد که هر روز، سایه ی شوم ِ مرگ و نیستی را بر سر ِ زندگی های شبیه مرگ ِ تدریجی مان ببینیم!!!

خبر باز هم کوتاه بود و باز هم تلخ و ناگوار!

سید ابراهیم نبوی، نویسنده، روزنامه نگار، فعال سیاسی، زندانی سیاسی سابق و طنزپرداز مشهور ایرانی ، در هجر و فراق وطنش، ادامه زندگی را از خودش سلب کرد و در غربت، خودکشی کرد! 😰

آقای نبوی ، می ماندی برادر! برایم سخت است ادامه زندگی در این محنتکده ای که ایرانش می نامند!
آقای نبوی ، می ماندی برادر! برایم سخت است ادامه زندگی در این محنتکده ای که ایرانش می نامند!


با گذشت چند ماه از روی کار آمدن دولت یازدهم ایران، ابراهیم نبوی در مصاحبه‌ای با تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی اعلام کرد که به زودی قصد بازگشت به ایران را دارد که این قصد وی واکنش‌های مختلفی را برانگیخت. وی در مصاحبه‌ای عنوان کرد هیچگاه قصد اقامت طولانی‌مدت در خارج از ایران را نداشته و همواره منتظر فرصتی برای بازگشت به ایران بوده است. نبوی معتقد بود این زمان بهترین زمان و شاید آخرین فرصت برای وی می‌باشد. او در خصوص انگیزه ی بازگشتش به ایران عنوان کرد:

( من برای زندگی در بیرون از ایران، مطلقاً مشکل ندارم. نه مشکل حقوقی، نه مشکل کاری و نه مشکل مالی. خیلی هم کشور خوبی است و دائم هم سفر می‌روم. آزادی و کار و فعالیت اجتماعی و فرهنگی را که در اینجا هست دوست دارم ولی من می‌خواهم همه اینها را در کشور خودم داشته باشم. من دوست دارم فعالیت رسانه‌ای‌ام در محیطی باشد که زبان مادری‌ام در آن به گوشم شنیده شود. علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که می‌خواهم به کارهای ماندگار و اساسی‌ام از جمله تحقیقات ادبی دربارهٔ تاریخ طنز بپردازم، رمان‌ها و داستان‌های کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. این نعمت بزرگی است که صدای دور و بر تان،  فارسی باشد. مشکل من این است که می‌خواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنج‌هایی را که مردم می‌کشند، بکشم و در همان شادی‌هایی که از آن بهره می‌برند، شریک باشم. مطمئنم در این هشت سال بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده اما من و امثال من، می‌توانیم برای بهتر شدن اوضاع کمک کنیم. من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی می‌شوند، با قیمت‌های دائماً متغیر زندگی کنم.)

نبوی معتقد بود در بدو ورود به ایران توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی دستگیر می‌شود و اظهار امیدواری کرده بود بعد از گذراندن دوره‌های زندانی احتمالی، بتواند یک زندگی طبیعی را آغاز و در جهت رسیدن به آرمان هایش، به موفقیت هایی هرچند نسبی، دست پیدا کند.


دختران آقای نبوی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «به اطلاع دوستان و آشنایان می‌رسانیم که پدرمان، سیدابراهیم نبوی شب گذشته در شهر سیلورسپرینگ ایالت مریلند، جان خود را گرفت.»

پدرمان در یک دهه‌ی اخیر افسرده و دلتنگ ایران بود و ناممکن بودن زندگی در وطن‌ش، بار سنگینی را بر دوش او گذاشته بود. او در حالی از دنیا رفت که هرگز نتوانست با اقامت اجباری خود دور از ایران کنار بیاید.»

ابراهیم نبوی از روزنامه‌نگاران و طنزنویسانی بود که اوایل دهه ۸۰ پس از محکومیت در دادگاه، از ایران خارج شد و بعدتر اعلام کرد قصد دارد به ایران بازگردد، اما این اتفاق رخ نداد.

او در نشریات و روزنامه‌های بسیاری در دهه ۶۰ و ۷۰ فعالیت کرد و حاصل طنز‌های او چندین کتاب شد.

او چهره بی نظیر طنز، نویسندگی و روزنامه‌نگاری ایران بود و سطح و عمق طنز ِ فاخر را حقیقتاً چندین پله ارتقا داده و طنز ایرانی را به بهترین شیوه و شمایل، به عرصه ی ادبیات طنز جهان، معرفی کرده بود.

شاید به دلیل نوشتارهای طنزش، برخی از خوانندگان آثارش، چندان توجهی به عمق روحیه او نکرده باشند. او شخصیت سیاسی و ادبی مستقل خود را داشت و حرف‌هایش را صادقانه می‌زد و نان را به نرخ روز نمی‌خورد و همین رفتار و مَنش و مرام ِ آزادگی و آزادیخواهی، موجب انزوا و علت افسردگی او در خارج از کشور شد و در نهایت راهی را انتخاب کرد که حاکمیت ِ خودکامه و ضد مردمی ِ مرگ طلب و عزا پرور، مسئول آن است. او به عنوان یک شهروند ایرانی و یک چهره ی مطرح در ادبیات ِ ایران ِ ادب پرور، علی الخصوص طنزپردازی که در شرایط غمناک کشور، بیش از هر پدیده ی دیگری به وجود آن نیاز است تا اندکی از فضای مرگ آفرین و ماتمزای آن بکاهد، می بایست بدون هیچگونه ترس و هراسی از بازداشت و زندان، به کشورش بیاید و به زندگی دلخواهش ادامه دهد تا شاید مردم بی پناه ایران، با خواندن آثارش، لبخندی بر لب بیاورند و اندکی و لحظه ای، یادشان برود که چه حرام لقمه های رذیل و پلیدی در این سرزمین نفرین شده، راست راست می چرخند و به زندگی ِ پُر از لهو و لعب خود ادامه می دهند و نام عیاشی هایشان را به نام دین و ائمه اطهار، گره می زنند!




در میان ِ این همه غوغا و شَر/ عشق یعنی کاهش ِ رنج ِ بشر / پس ترجیح می دهم شمعی روشن کنم بجای تفسیر ِ تاریکی 🌹🕯️🕯️🕯️🌹
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید