گیریم که جمع کردیم، کجا برویم که با سیلیِ دوم سقوط نکنیم! خواهرِ سلحشور؟!!!
بعد از تجربه ی ناکارآمد ِقطع کردن اینترنت، همزمان با حوادث 24 آبان، این بار گرچه بنا به مصالحی! شاید هم لزومِ ماله کشیِ «خطای سهوی» و «دروغ عمدی»، اینترنت را قطع نکرده اند، اما سرعت آن مخصوصاً در تهران و کرج بقدری کم و توأم با قطعی های مکرر است که حقیقتاً شکنجه ای طاقت فرساست! جوری که فکر می کنم اگر در زمان واقعه ی «هولوکاست» اینترنت وجود می داشت آلمانِِ نازی دیگر نیازی به ساختن «آشویتس» و دایر کردن کوره های آدم سوزی نداشت و از همین شکنجه ی روانی استفاده می کرد تا اسرای اردوگاه، همگی دیوانه شده و خودشان همدیگر را به فجیع ترین شکلی نابود کنند!!!
در خلال این شکنجه ی دولتی، داشتم به گزینه ای که خواهر سلحشورمان (زینب خانم،مجری زن شبکه افق ) در افاضات خود پیشنهاد فرموده بودند، فکر می کردم که اگر فرضاً، از آن رفاه و زندگی ِآن مدلی که ایشان ذکر کردند هم بگذرم، (چون هیچوقت به دنبالش نبوده ام و نخواهم بود)، و ایران را هم ترک نکنم، اما یحتمل بخاطر اینکه با این شکنجه، کارم به تيمارستان نکشد، شاید همین روزها جلای وطن کنم و اگر خدا خواست و گرفتار خطای انسانی دیگری نشدیم، لذت اینترنت پرسرعت و بدون قطعی را چند صباحی قبل از مرگم در آن ور آب، مزمزه کنم و برای شادی روح مخترعش هم فاتحه ای مع الصلوات بفرستم!
در راستای همین موضوع، داشتم سایر مطالبِ مرتبط را که گوگلِ پرحوصله و آینده نگر پیشنهاد کرده بود، مطالعه می کردم که چشمم افتاد به بخش دیگری از سخنان همین خواهرسلحشور که گفته بودند : «در مدت همکاری ام با برنامه ی «نیمه پنهان ماه» از سال ٩٠ تا کنون، با بیش از ١٠٠ نفر از همسران شهدا مصاحبه کرده و پا به پای آنان گریه کرده ام!»....
من در اینجا نمی خواهم مثل آقای «بهروز شجاعی» روزنامه نگار کشورمان از ایشان سؤال کنم : «قیمت لندکروز امروز چند است؟! آیا لندکروز سواری زندگی سلحشورانه است؟! » و یا مثل شمار زیادی از کاربران فضای مجازی، توئیت کنم که : «خانم ابوطالبی، زندگی در خانه ای شیک در شمال تهران چه مزه ای دارد؟!» اما می خواهم یک سؤال اساسی تری بپرسم : « خواهر سلحشورم! در مدت این ٨ سال از همسرانِ شهدا و تفکراتشان چه درسی آموختی و چقدر به تجربیات شخصی و سواد ِرسانه ای خودت افزودی؟! آیا حتی یک نفر از این عزیزان، جمله ای دل آزار و بی منطق و خلافِ عرف و قانون، مثل حرف های شما به زبان آوردند؟! آیا در تمام این سالها تلاش کردید اندکی اصول و موازین ِمجری گری و رسالت عظیم آن را تمرین کنید یا به قول «حکیم نظامی» ، فقط «خشت زدید»؟!!!
و اما در موردِ عذرخواهی دیشبِ شما !
بعید می دانم که در دنیا، فردی یا سازمانی و یا نهاد و کشوری یافت شود که به اصل عذرخواهی و تاًثیر فوری و قطعی آن، حداقل به عنوان اولین گام، بعد از وقوعِ اشتباه معتقد نباشد! اما حتماً این را هم می دانید که زمان و نحوه ی عذرخواهی هم، همانند خود ِعذرخواهی، آنقدر مهم است که اگر به موقع و با ادبیاتی واقعاً از سرِ ندامت، ابراز نگردد و صرفاً به صورت یک ژست تبلیغاتی، آنهم از سرِ اجبار و به منظورِ کاهش فشارها بر روی خود فردِ اشتباه کننده باشد،چندان چنگی به دل نمی زند و مردم هم در بهترین حالت اگر عنوان "عذر بدتر از گناه" به آن ندهند! لااقل خواهند گفت که : " .... حالا ؟؟؟ اونم اینجوری؟؟؟ ..... خودتی بابا !!!!! "
در فیلمِ عذرخواهی تان، آنطور که من دیدم، بجای پی بردن و اعتراف به غلط بودن و غیرقانونی بودن حرف هایتان، و بحث در مورد اینکه طبق قانون اساسی کشور و عرف بین الملل ، هر کسی حق انتخاب محل سکونت خود را دارد و کسی را نمی توان فقط به دلیلِ طرز تفکرش از سکونت در جایی محروم و یا به سکونت در جایی مجبور کرد، شما با نگرشی سطحی، بر روی چند مورد تاًکید داشتید که اگر نگویم بی ارتباط با موضوع، ولی لااقل بسیار کم اهمیت بوده و بیشتر از هرچیزی کم سوادی و کم اطلاعی شما را دست کم در زمینه ی کاری و شغلی خودتان می رساند. خلاصه ی آن چند مورد :
اولین دلیل تان برای تصمیم به عذرخواهی را سیل پیامهای خشونت آمیز و تواًم با عصبانیت و بعضاً بسیار بی ادبانه ی شهروندان و کاربران فضای مجازی عنوان کردید که حتی شما را ناچار کرده که تغییراتی در صفحه ی کاربری خود بدهید! ( بخش نظرات را ببندید!) . و اینکه ناآگاهانه سبب ناراحتی مردم شده اید! در حالی که خودتان در آن مصاحبه، قبل از گفتن آن جمله ی کذایی، به صراحت اشاره کردید که گفتن این سخنان در جلوی دوربین درست نیست ! اما بالاخره نتوانستید خودتان را کنترل کنید و گفتید! ( چون در آن لحظه فکر می کردید خیلی حرف خوب و شجاعانه ای می زنید!) پس نمی تواند ناآگاهانه باشد آن هم از زبان یک مجری با سابقه که سال قبل به عنوان مجری برتر جایزه گرفته است! ضمناً من ندیدم که لااقل برای اینکه کمی حرفهایتان به دل بنشیند و عذرخواهی تان را باورپذیر کند، اضافه کنید که : "البته حق داشتند و حرفهای من از روی احساسات ِخام و به دور از منطق و عرف انسانی بود" ! آیا انتظار داشتید بابت این افاضات، شما را تشویق کنند؟! آیا عذرخواهی شما به خاطر این نبوده که از این مخمصه ی غیر منتظره خلاص شوید و به زندگی عادی خود برگردید؟!!!
چندبار تکرار کردید که مصاحبه ی مذکور، 9 روز پیش( 16 دی) صورت گرفته و قبل از سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین بوده! جل الخالق! یعنی اگر 9 ساعت پیش و یا 9 ماه پیش و یا 9 روز بعد می بود، مشکلی نداشت؟ و یا مردم به اندازه ی حالا، معترض نمی شدند؟!
مردمی که از حرفهای شما دلخور و عصبانی شدند، نه کاری به شهادت حاج قاسم داشتند و نه سقوط هواپیما، بلکه حرف شان این بود که اساساً حد و وظیفه ی شما نیست که تعیین کنید که چه کسی در ایران بماند و چه کسی برود ، همانطور که حد ِ هیچکس دیگری هم نیست! و اگر تاریخ را مطالعه کرده باشید (اگر اهل مطالعه تاریخ می بودید که چنین حرفی نمی زدید!) حتماً خوانده اید که در یازدهم اسفند سال 1353 که شاه(محمدرضا پهلوی) در کاخ نیاوران این حرف را زد ( و این تخم لق را در دهان نادانان انداخت!) اساساً موضوع چیز دیگری بود و اینطور نبود که ابتدا به ساکن بیاید و در یک رسانه ی جمعی و به اصطلاح ملی، گستاخانه در چشم 80 میلیون ایرانی زل بزند و بگوید یا مثل من فکر کنید و یا جمع کنید و از ایران بروید! بلکه وقتی حزب "رستاخیز" را تاًسیس کرد، ضمن لغو احزاب دیگر، از ایرانیان خواست که به سه اصل قانون اساسی،نظام شاهنشاهی و انقلاب سفید، موٌمن و معتقد باشند و اگر قرار است در حزبی عضویت داشته باشند آن حزب فقط باید حزب رستاخیز باشد(بگذریم از اینکه خودش هم خیلی زود از تک حزبی کردن ایران پشیمان شد و پی برد که تدبیر درستی نبوده) و اضافه کرد اگر مخالفان (کمونیست ها و حزب توده و سایر تشکیلات غیرقانونی) بخواهند فعالیتی علیه کشور و آن سه اصل، داشته باشند، یا جایشان در زندان خواهد بود و یا اگر خودشان بخواهند فردا با کمال میل و بدون اخذ عوارض، گذرنامه در دستشان می گذاریم تا به هر جایی که دلشان می خواهد بروند. و این حرف را هم به پشتوانه ی این تصور می زد که شاه بود و خودش را صاحب عزای ایران و ایرانی می دانست و حتی بارها گفته بود و در مقدمه ی کتاب های "انقلاب سفید" و "ماًموریت برای وطنم" نیز ذکر کرده بود که: " سلطنت یک ودیعه ی الهی است که از سوی خداوند به من سپرده شده است!" . اما مردم در همان زمان هم به این تَوَهُمِ شاه و این تک صدا کردن کشور، اعتراض داشتند و شاید به همین دلیل بود که کم کم اولین جرقه های انقلاب مردمی، شکل گرفت و 4 سال بعد، سلطنت، ودیعه الهی و حزب رستاخیزش کلاً سقوط کرد و خودش اولین کسی بود که مجبور به ترک ایران شد!!! و حالا خانم مجری! شما کجای این سفره ی ایرانی هستید که به خودتان اجازه می دهید بجای همدلی و همبستگی ، فرد یا افرادی را فقط بخاطر طرز فکرشان از سر سفره برانید؟!!!
در سخنان تان اشاره کردید به حرمت این خون ریخته شده، (خون حاج قاسم) ..... آیا حاج قاسم که دوبرابر شما سن و تجربه و هزاران برابر شما سابقه ی مبارزاتی و از همه مهمتر خلوص نیت و تعهد به اسلام و جمهوری اسلامی داشت، یکبار چنین سخنی به زبان آورد؟! و اگر می آورد، مردم در عزایش چنین حماسه ای می ساختند؟!!! و اگر زنده بود، اولین اعتراض را ایشان به سخنانِ آزارنده ی شما نمی کرد؟!!!
در پایانِ عذرخواهیِ آبکی و نمایشیِ خودتان هم، بر مردم خورده گرفتید که از یکساعت مصاحبه چرا فقط به 38 ثانیه آن که حاوی این عبارات بوده، توجه و آنرا پررنگ ساختند و زود قضاوت کردند در حالی که اگر خوب و کامل دقت می کردند، پی می بردند که منظور من از افرادی که باید از ایران بروند، مردم عادی نبوده و منظورم مسئولینی بوده که شیوه ی زندگی شان مطابق با حرف هایشان نیست و .... بسیار خوب، پس امیدوارم صادقانه جواب بدهید که آیا خودتان مطابق حرف هایتان زندگی می کنید؟! و اگر همین مردم عادی ثابت کردند که زندگی تجملاتی و لاکچری شما هیچ تناسب و سنخیتی با سخنان، عقاید و ادعا هایتان ندارد، حاضرید جمع کنید و از ایران بروید؟!!!
و در آخر سخنم با صدا و سیمای جمهوری اسلامی، رسانه ای که نان مردم را می خورد اما حلیم حکومت را هم می زند!
جنابِ صدا و سیمای به ظاهر ملی! شما و مخصوصاً شبکه ی افق تان! به کدامین افق و چشم انداز ، می نگرید که در عرض یک هفته، از تریبون شما، هم به یک بانوی کارگردانِ توانا و کاربلدِ ما و دختر عزیزشان ( رخشان بنی اعتماد و باران کوثری) توسط آقای محمدصادق کوشکی، بیشرمانه ترین توهین ها می شود! هم به حادثه ی دردناک و دلخراش هواپیمای اوکراین، توسط آقای نادر طالب زاده، جفاکارانه ترین دیدگاه ابراز می شود! و هم مجری جایزه بر شما، همه ی افرادی را که اعتقادشون مثل او نیست، سفارش به ترک ایران عزیزشان می کند؟!!!
هُما از سایه ام کسب سعادت می کند، صائب / نه بی مغزم که دولت از پر و بال هُما جویم!... هُما پارسافر هستم، انسانی که با همه ی خِبط و خطایش، تا دم ِمرگ در پی اصلاح ِخود خواهدرفت، با دلی امیدوار به خدا.