یک بی خبری دلچسب! بی خبری از همه چیز که بعد از یک خواب ظهر اتفاق میوفته!
شروعی دیگر
می خواهم تا ابد غرق گرمای ایمان تو شوم! می خواهم همیشه در آغوش تو بیشتر به درونم وارد شوم و بیشتر خودم را بشناسم تا لایق تر شوم.
در این نیمه شب، در خلوت خودم، دلم و ذهنم، آمدم تا هرچند خطِ کم اما پر از احساس و ایمان برای تو بنویسم، هیچ انتظار دیگر ندارم، تو یگانه ای، تو یکتایی و من فقط و فقط یکتا پرستم، اگر تو خدای من هستی پس خوشا به سعادتم، خدایی که در سکوت با من هم احساس می شود و من را غرق گرمی می کند.
الان فهمیدم که من هیچی نیستم، واقعا من هیچ کاره ام، تو همه چیزی تو همه جایی، تو صاحب و مالک مطلقی، این نَفَسها مال توست و این ذرات و سلول هایم فقط و فقط به عشق تو زنده هستند.
به امید تو که گرمی بخش تمام جهان و کائنات و پیدا و ناپیدایی، این من من! را به کناری به حال خود می گذارم تا فقط تو، همهی فکر و احساس و وجودم را فرابگیری، مهربانا! ذهنم را از هر چی احساس بد و سیاهیست خالی کن.
این قانون و رسم حتمی چندین میلیون سال نوری آفریده های توست، ای خالق زیبا.

بامداد جمعه - ساعت 1:40 - 5 اردیبهشت 99
مطلبی دیگر از این نویسنده
زل
مطلبی دیگر در همین موضوع
اوشو؛ مولانا و تصوف (پاسخ به کولمن بارکز)
بر اساس علایق شما
آیا عبور از "یا این یا آن" و "نه این نه آن" ممکن است؟!