من بعد از چندین سال معنی تسلیم بودن را فهمیدم، می گفتند که تسلیم باش! اما مقاومتی که به مفهوم تسلیم داشتم خودش را با حس بد نمایان می کرد، پیش خودم می گفتم تسلیم بودن یعنی بی تفاوت بودن یعنی خنثی بودن یعنی سنگدل بودن و…
اما خدای من! ای انرژی هوشمند و فراگیر! تو این آگاهی را به دلم نشاندی که تسلیم بودن یعنی در برابر انرژی فراگیر و عالمگیر تو تسلیم باشم! نه اینکه تسلیم اتفاقات، خواسته و ناخواسته باشم!
تو همانند یک اقیانوسی هستی از جنس انرژی و ما هر کدام شکلی از مجموعه ذرات انرژی تو هستیم، پس هر کسی، گروهی، تشکلی، حزبی و کشوری با اختیار کامل و آزادانه حق دارد با افکار خودش یا خودشان هر شکلی به این انرژی بدهند و با همان شکل در این اقیانوس انرژی، زندگی خود را به سر ببرند.
ما نه صاحب این اقیانوس هستیم و نه جایی به غیر از این اقیانوس داریم، پس هر اتفاقی و حتی هر جابجایی نانومتری یک ذره در همین هستی بی انتها رخ میدهد!!
پس من به دنبال چه هستم؟! از چه چیزی می خواهم فرار کنم؟ جلوی چه چیزی را می خواهم بگیرم؟! با چه چیزی می خواهم بجنگم!
واقعا فکرش را بکن! مثل یک توهم است! اینکه فکر کنم من دارم آن کار را با مخالفت یا جنگیدنم تغییر میدهم.
تنها چیزی که می شود حس کرد و تغییر داد و از همه مهمتر محافظت کرد! همین آگاهی درونیست، من باید آگاه تر شوم و ظرفهای(باورهای) بی نهایت وجودی خودم را بهتر و زیباتر کنم تا در این اقیانوس انرژی سهم بیشتری از بزرگتر شدن و آگاهی بیشتر را دریافت کنم و به سرچشمهی سعادت و یکتای خداوند نزدیک و نزدیکتر شوم.
تسلیم بودن یعنی اینکه من ایمان دارم که این اقیانوس انرژی همه جا هست، همه چیز هست و در بر گیرنده ست.
تسلیم بودن یعنی اینکه من هم از جنس همین انرژی هستم و همیشه به سلامت خواهم بود. همیشه در آرامش و راحتی خیال به سر خواهم برد.
اما به شرطی که همیشه حواسم به زاویه دیدم در هر زمان باشد و مراقب افکارم باشم که هر لحظه آنها را از توجه به ناخواستهها به خواستهها هدایت کنم. در این صورت است که با خیال آسوده، تسلیم بودن واقعی اتفاق خواهد افتاد. تسلیم بودن فقط و فقط در برابر این اقیانوس بی نهایت انرژی!