نفس تو را می گویم، در دلم می خوانم، تو که نامت هم آشوب به پا می کند، بعد از این همه که، سالیان سال گذشتند، سفید شدن موهایم! فرتوت شدن روح و روا…
آرامش من بالاخره صدای فریاد و خاموش!! درخواستی را که در نوشته هایم داده بودم، شنیدی ، به جا آوردی، باهاش حال کردی، دلت سوخت؟!ببخشید تا این حد باهات…
می رهانم صدای عجیب پختگی! مثل تلاطم امواج دریای یک خلیج گرم!مثل نت های موسیقی که به اوج خود می رسه احساس خوبی داره.صدای دلنشین درونی که همیشه گوشهای…
متوجه بشی یادم میاد، الان که دارم تمرکزم را جمع و جور میکنم! خوب داره یادم میاد. لذت بخش ترینش داره یادم میاد... گرماش را خوب به صورت و تنم احساس می…
خوشحالم آگاهی ، آگاهی و باز هم آگاهی!آگاه شدن به یکسری مسائل در رابطه با خودم، البته از طریق کسی که می داند آگاهی چیست و با اون زندگی کرده!شاید باو…
می فهمم دلم دست به قلم شده و غریزه ام را آزاد میگذارم، غریزه ای که منشاء تمام حسها، بصیرتها و الهام هاست!همیشه همینطور بوده، به خردسالان نگاه کن، ا…
ممنونم از تو طول روز را برای خودم یک کنجی نشسته بودم، کارهای مختلف و سرگرم کننده بود ولی من را ارضا نمیکرد!به خودم می گفتم من و این کودک درونِ سوزان، تا…
مهم نیست! تا یکجایی خودم را، روحم را، سالم به مقصدی در روزگار میرسونم ولی دوباره سر یک مسئله‌ی مزخرف و بی ارزش! گند میزنم به همه چی! خودم را از کلی ا…
آفرینش عمدی صبح، خمیدگی و خمودگی را در هاج و واج ذهنم به رقص در می آورد! اما من با پرتوی نوری گرما بخش بر صورتم از رختخواب می جهم! پرشی جانانه! اما همش…
حالا دیگه می خوام این عادت بد غر زدن را کلا از وجودم پاک کنم، می دونم که خیلی زمانبره! برای همین یواش یواش میرم! اصلا من اینجوری بیشتر حال می کنم، لا…
