این نقاشی رو دوست دارم یاد فیلم زمین می لرزد رو توی ذهنم زنده می کنه....قبل از اونکه غرور پسر بزرگ خانواده شکسته بشه. جالبه برام یه زمانی عکس نبود و نقاشی روشی بود برای ثبت یاد انسانها...چیزی که انسان میخاد زندگیه جاودانه هست و اینکه دنبال اینیم که یاد ما در خاطرات بمونه درواقع لج و لجبازی با تقدیر هستش. تقدیر برای ما نیستی رو میخاد ولی ما داریم میجنگیم و کل تمدن ما حاصل این جنگه...جنگ با تقدیر...نمیدونم باید جنگید و جنگیدن رو به اونهایی که پس از ما میان یاد داد یا مثل بودا تقدیر رو بپذیریم. اصلن تقدیر چیه که جنگیدن باهاش چی باشه...یه گونه از حیوانات به جای اینکه روی چهار دست و پا راه بره و بچره روی دو پا ایستاد. این ایستادن سیرابش نکرد و به بقیه ی همنوعانش گفت روی دوپا به ایستید تا من روی شونه هاتون به ایستم....چه غروری توی نگاه مرد ماهیگیر هست فک نکنم یادی از اون توی ذهن کسی مونده باشه....ولی فکر میکنم خودش فهمیده که نقاش داره اونئ جاودانه میکنه.