دل نوشته های هومن رضوانی در طول روز و شب
بهار باش بهار
گله اي دارم من،
از هوا، عشق، زمين،
كه چرا اين پاييز، عهد ميشكند و به ريشه می كوبد،
ولي با خود ميگويم،
كه چه خوب ساختم من،
از خنده ای سرد،
بُتِ تابوی تو را،
كه بهار زمزمه ميكرد در گوش خزان،
بهار باش، بهار
مطلبی دیگر از این نویسنده
شانه به شانه
مطلبی دیگر در همین موضوع
کاملاً عادی!
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
حارصه