پرنده فصایی بود به اسم الین
الین در سیاره بنفش زندگی میکرد .
او آرزو داشت یک ماشین زمان اختراع کند.
او سالها روی ماشین زمانکار کرد ولی موفق نشد ، یک روز سوییتی { دوست الین } به او گفت: الین خسته نشدی سلها وقت گذاشتی برای ساخت این ماشین زمان و موفق نشدی هنوز امیدی داری ، آیا نمیخواهی این ماشین زمان را ول کنی !؟
الین جواب داد : ادیسون برای ساخت یک لامپ نه هزار نهصد و نود نه بار شکست خورد ولی او ناامید نشد بلکه نه هزار نهصد و نود نه روش برای اختراع رامپ بدست اورد . من هم مثل ادیسون *نه هزار و نهصد نود نه بار شکست خوردم ولی نه هزار نهصد و نود نه روش برای اختراع ماشین زمان را یاد گرفتم .
سوییتی بدون هیچ جوابی رفت --------
الین دوباره دوباره دوباره .................................... شکست خورد تا بالاخره موفق شد . او به ارزویش رسیده بود .
او با ماشین زمان اش به زمین امد ، او تبدیل به یک انسان موفق شده بود یک دانشمند باهوش ،او همیشه میدانست که دلیل موفقت اش ادیسون است پس او دنبال ادیسون گشت، بعد از چند روز فهمید که ادیسون مرده است .??
پایان