hoorieh95
hoorieh95
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

عنوان باشما!

یک نفر بیاید دست وپای دلم را ببندد . چه می‌شود بیایی و مرا از خودم دورترکنی. من ازاینهمه چسبیدن به خود خسته ام.خسته از این هیاهوی بی پایان.چشمانم را بسته ام و امید به امدنت دارم .توبیایی قلک دلبستگیهایم را بشکنی. ته کیسه ی مهرت را برایم پرت کنی. آخ که چقدر از این همه مهر بی پایان ، از این اتوبان یک طرفه جانم به لب رسیده. کاش استراحتگاه بین راهی وجود داشت تا پای خسته از پیاده روی ام را مرهمی بود.

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم

بانویی متاهل وعلاقمندبافتنی و وبلاگنویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید