چه کسی می تواند تضمین کند ساعت عاشقی درتمام اعصار به یک روال خواهدگذشت؟
چه کسی می تواند بگوید تاب بازی دخترک موفرفری همسایه با تاب بازی من یک حال دارد؟
حال با حال فرق دارد شک نکن.من روی تاب می نشینم پرت می شوم به گذشته های دور، آن زمانی که
دور از چشم مادران مان همو می پاییدیم.یا وقتی که به بهانه ی بازکردن درمنزل سر بهوا از سرتا ته کوچه را دید می زدیم.التهاب و هیجان من با تاب بازی مثل آتش زیرخاکستر شعله ورشده و مرا تا اعماق وجودم می سوزاند. حسرت آن حال هایی که نادیده گرفته شد.کجا حال آن دخترک بازیگوش بامن یکسان است؟او لوح نانوشته را می ماند.اما من هزاربار نوشته شدم ، نقطه سرخط گردیدم.هرگز دوتا یک برابر ندانید. من یک هزار هستم و او یک بدون عدد دیگر.من این رودخانهی مواج را هزار بار عبور کرده ام.اما دخترک قصهی من هنوز رود را ندیده است!برای من دقایق کش دار می گذرد .اما او به چشم برهم زدنی صبح بازیهایش به شب می رسد.اوقهرتا قیامتش بلافاصله قیامت می شود.زانوان او هنوز بر خودش زخمی ندیده اما من بارها زمین خورده ام.من از هجر به تنگ آمده ام .هر رج از زندگیام به شا ل گردنی تبدیل می شود.