من هم تحفه ای نبودم ...
از مادر که بر زمینم نهاد ...
تا پدر کارگر با بوی عرق و دود ...
هر دو یک آواز را دم گرفتند هر روز هر ساعت ...
که نامش رنج های ابدی بود و در من تجلی یافت ...
در من ابدی شد ......