ضربه آخر تبر را بزن که افتادن بهتر است
از ایستادن بر یک پوست
بنازم من به رویایی ترین رویا که این رویا امید وصل یاران شد
دگر جسمم نمی ارزد که عشقم رفت احساسم لگد کوب سواران شد
من از ماری چو کبری هم نترسیدم
فقط حیفم که یارم نیش ماران شد
بدان واثق شده زندانی پاییز
دگر مرده چه سودش که بهاران شد
روح من فاحشه ایست
که به همه ی دردها تن داده است
محمدحسین جلیل زاده
کلمات کلیدی : جلیل زاده . محمدحسین جلیل زاده . عکس غمگین . غمگین . دلنوشته غمگین . شعر غمگین .شعر نو . شعر سپید . پروفایل غمگین . جلیلی