روزهای پایانی سال 1401 را سپری می کنیم و سعی کردم بهترین فیلم هایی که امسال دیدم را به ترتیب در ذهنم مرور و معرفی کنم. سال 2022 بجز چند فیلم، آورده ای در سینما به نظرم نداشت. گرچه فکر می کردم فیلم های فیلمسازانی مثل اسکیلوموفسکی (EO)، آرنوفسکی(The Whale) و .. را بپسندم چرا که سینمای شان را دوست دارم، اما این اتفاق حداقل در من رخ نداد و از نظرم هر دو از آن سینمای جذاب شان به شدت فاصله گرفته اند اما در مجموع چهار فیلم را پسندیدم و یا حداقل از دیدن شان لذت بردم:
از نظرم بهترین فیلم سال 2022 بود. مارتین مک دونا بعد از تجربه خوب در فیلم (در بروژ) باز هم سراغ زوج جذابش یعنی Colin Farrell و Brendan Gleeson رفته که انصافا هم خوب از آب درآمده. اشباح آینیشرین یا همان بنشی های آینیشرین (Banshees of Inisherin) فیلمی در ژانر کمدی سیاه است و اتفاقات آن در سال 1923 همزمان با جنگ داخلی ایرلند می گذرد که نشان می دهد چگونه اختلافات ساده و غیر منطقی میتواند روابط و دنیای پیرامون را به زوال و پوچی بکشاند.
بر کسی پوشیده نیست که روستای آینیشرین با آن لوکیشن و مناظر وسیع و بکر و جذابش و با آن بار،که عصرها همه برای نوشیدن آبجو در آن جمع می شوند، همان ایرلندی است که مارتین مک دونا می خواهد بسازد. یک ایرلند به شدت دیدنی و دوست داشتنی که اسیر اختلافات داخلی و جنگ های پیاپی شده است. آینیشرین همان ایرلند رویایی است و اختلافات دو دوست قدیمی که به ظاهر مسخره و غیر منطقی میاید، همان اختلافات داخلی در جنگ ایرلند است که چندبار در طول فیلم آتش این اختلاف را از دور می شنویم و حس می کنیم. تمثیلی از خشونت در قالب رابطه دو دوست قدیمی و انحلال رابطه ای که میتواند زمینه ساز یک جنگ خونین شود.
پارک چان ووک، فیلمساز مهم سینمای معاصر کره جنوبی، بازهم سراغ یک فیلم روانشناسانه و پیچیده رفته است که توانست جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن را برای خود به ارمغان بیاورد. در عین حال که فکر می کنیم داستان راحت و دم دستی دارد، اما در ادامه روند فیلم متوجه می شویم نوشتن این داستان و وارد شدن به روان کاراکترها چه کار پیچیده و عجیبی به نظر می رسد.
کارآگاه ماهری برای بررسی روند یک قتل، با زنی آشنا می شود که زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد و زمینه ساز بروز اختلالات ذهنی و پیچیده می شود. حداقل به نظرم، این فیلم توانسته پیچیدگی های ذهنی و روانی دو کاراکتر را به خوبی پرداخت کند و با آن پایان تکان دهنده ما را در هزارتوی ذهنی تنها می گذارد.
تار، دومین ساخته تاد فیلد است و در آن کیت بلانشت، یکی از بهترین بازی های دوران حرفه ای خود را پشت سر گذاشته که فکر می کردم به راحتی اسکار را از آن خود کند. داستان این فیلم درباره لیدیا تار، از مهمترین رهبران ارکستر در جهان می گذرد که تمام زندگی اش موسیقی ست. او که تا حد زیادی شخصیت اش، مغرور و خوخواه به نظر می رسد، در تدریس موسیقی و نیز مدیریت ارکستر بی نقص و عالی عمل می کند. در طول فیلم، اوج گرفتن و فرود آمدن و انحلال این شخصیت را می بینیم که مثل ضرباهنگی که رهبر ارکستر می گیرد از یک شخصیت متکبر در اوج، به شخصیتی از هم پاشیده تبدیل می شود. جذابیت فیلم آنجایی خودش را نشان می دهد که این شخص واقعی نیست و کاملا ساخته ذهن فیلمساز است که نشان می دهد با چه تبحری داستان زندگی این شخصیت ساخته شده است.
فیلم اروپایی، جمع و جور و مینی مالیستی است که داستان رابطه دوستی دو نوجوان را نشان می دهد که تا حدی عاطفه ای بین آنها وجود دارد و برای یکی شان اتفاق غم انگیزی می افتد و دیگری باید بعد از این با آن کنار بیاید و به لحاظ ذهنی خود را با آن وفق دهد. شاید کمی گنگ و نامفهوم به نظر برسد اما وقتی از جنبه مینی مالیستی به داستان نگاه می اندازیم، با آن نسبتا ارتباط خوبی می گیریم کما اینکه فیلمی کم ادعا و به دور از تکلف به نظر می رسد. در این فیلم نیز به شکلی زیر پوستی با مفاهیم ذهنی و روانی کاراکترها درگیر هستیم و جریان یک زندگی مدرن امروزی را مشاهده می کنیم.