تا به حال شده زیر نور مهتاب بخوابید و به آسمان خیره شوید و با نگاه کردن به ماه و ستارها تخیلتان را به دور دست ها بفرستید؟
با ستاره ها اشکال مختلفی بسازید و سلقمه ای به بغل دستی خود بزنید تا به او هم نشان دهید ،و وقتی متوجه میشوید او دیگر خواییده است کمی دپرس میشوید.
یا حتی به ماه نگاه کنید و تلاش کنید در آن شکل های مختلفی ببینید .
شکل هایی که حتی فکر کردن به آن در لبخند را به صورتتان باز میکند و باعث میشود با خمیازه ای بلند و طولانی در افکار خود شیرجه بزنید و در خوابی عمیق غرق شوید.
همینطور که شما خواب هفت پادشاه را میبینید در قسمت دیگری از جهان ، در هزاران هزار کیلومتر آن طرف تر ماه لبریز از شادی بود زیرا انتظار هایش به سر رسیده و شب فرا رسیده بود و میتوانست دوست خود را ملاقات کند
-
ماه زمان زیادی را به انتظار این لحظه سپری کرده بود و این سخت ترین کار زندگی اش بود زیرا هیچ کس با او هم دم نمیشد و مدام حوصله اش سر میرفت.
خورشید همیشه سرش شلوغ بود زیرا روز ، شب و حیات کل موجودات کره زمین به او بستگی داشت.
خورشید هزاران سال بود که بدون استراحت و پیوسته کار کرده بود.
زمین هم خیلی کار داشت، باید وضعیت آب و هوایی خود را کنترل میکرد تا به انسان ها صدمه نزند ،دریا را کنترل میکرد تا انسان ها را نبلعد(غرق نکند) و به شهر ها نریزد (سونامی) و کوه ها را مجبور کند که استوار بمانند و تکه سنگ های خود را روی جانداران نریزند.
هرچند که با وجود مراقبت های زمین آنها باز هم کار خود را میکردند که این موجب غضب (خشم) زمین و لرزش هایی به مراتب زیاد یا کم در سطح خود میشد.(زمین لرزه)
باقی سیارات هم او را چیزی جز یک سیارک کوچک نمیدانستند و علاقه ای به محاربه با او نداشتند و یا خیلی بزرگ بودنند که ماه از گفتگو با آنها حراس داشت.
در کل منظومه شمسی زمین و خورشید تنها سیاراتی بودنند که ماه از آنها نمیترسید و با او خوش بر خورد بودنند (بجز مریخ که علاقه زیادی به دوستی با ماه داشت ولی ماه هم مثل باقی سیارات از موجودات فضایی ساکن بر او میترسید و ازش دوری میکرد. )
یکی از بهترین کار هایی که ماه در این سال ها کرده بود کمک به خورشید بود.
چون خورشید نمیتوانست هم زمان به دو نیم کره زمین نور بتاباند و به اصطلاح یک طرف روز بود و یک طرف شب و نگران بود برای ساکنین نیم کره تاریک مشکلی پیش بیاید پس از ماه کمک خواست تا نور او را بازتاب کند تا مردم آن طرف مقداری نور داشته باشند و این عمل موجب علاقمند شدن مردم زمین به ماه شد و در نتیجه دوستی ماه و زمین بیشتر شد.
بعد از این اتفاق ماه خیلی خوشحال شد ولی مشکل آنجا بود احساس تنهایی شدیدی میکرد چون با وجود داشتن دو دوست خوب ، کسی را برای حرف زدن نداشت .
زمین باید مراقب وضعیت آب و هوایی خود میبود و خورشید هم باید به موجودات زمین نور و گرما میداد تا زنده بمانند و ماه که کاری جز بازتاب نور خورشید نداشت، حسابی غمگین و محزون بود.
این قضیه تا سال ها ادامه داشت تا اینکه روزی زمین متوجه دل شکستگی و افسردگی ماه شد و برای سر حال آوردن ماه دو چشم تیز بین به او داد و گفت : تماشا کردن زندگی انسان ها میتواند تجربه جالبی برای او باشد و کمی حالش را بهتر کند .
ماه از هدیه ای که گرفته بود بسیار خوشحال شد، هدیه ای که زندگی او را زیر و رو کرد.
او توانست ببیند که خورشید زرد است و زمین رنگ هایی همانند سبز،آبی و سفید دارد که حتی از دور هم نمایان است .
کمی که دقت کرد متوجه شد حتی میتواند درون زمین را هم ببیند.
پس آن انسانی که زمین و خورشید اینهمه برایش تلاش میکردند این بود ،
گاهی آلوده به هر گناهی و گاهی زلال تر از رودی روان که از دل زمین چشمه میگیرد و حیات موجودات است.
ماه با تماشا انسان ها احساسات مختلفی را تجربه کرد همچو شادی،هیجان،غم،خشم و درد احساساتی بود که تماشا انسان ها به او آموختند.
تا اینکه روزی ماه با شخصی جدید به نام "سایه" آشنا شد.
سایه همیشه همراه انسان ها بود و با خوبی و بدی روزگار اشنا ؛ سایه دوست صمیمی خورشید بود و از وقتی که اولین موجود یعنی دایناسور به زمین آمد و خورشید مشغول به کار شد سایه به او کمک میکرد.
اوایل سایه هرجا که نور خورشید میتابید همراه موجودات میرفت و خبر ها را به گوش خورشید که همیشه نگران موجودات بود میرساند تا اینکه متوجه شد ان ها نیاز به استراحت دارند و در روشنایی مطلق نمیتوانند بخوابند پس سایه زمین را دوقسمت کرد و یک قسمت آن را برای خودش برداشت و آن را تاریک کرد و قسمت دیگر را به خورشید داد که بعد ها انسان ها نام آن را شب و روز گذاشتند .
پس از گذشت چند سال از این روال و آمدن انسان ها سایه متوجه شد موجودات در تاریکی مطلق به مشکل میخورند و ایده کمک گرفتن از ماه را در سر خورشید انداخت و اینگونه مهتاب هم بوجود آمد و این مشکل هم حل شد.
خورشید و زمین خیلی از سایه حساب میبرند چون اگر او نبود انسان آرامش الان خود را نداشتند.
ادامه دارد...