
درود
ادامه گفتگو...
... من تازه چای درست کرده بودم وقتی او وارد شد برای او هم ریختم
او روزی زمین نشست و به پشتی تکیه داد ومن هم روی تخت نشستم
از او پرسیدم این سیب ها از کجا پیدا کردی در این شهر جنوبی و بندری این میوه کمیاب است.
او سیب ها را به سمت من گرفت و گفت علم و دانش هم مثل همین سیب ها ست در همه جا میشود پیدا کرد گاهی شیرین خوش مزه گاهی هم ترش و گاهی خراب و گندیده ولی هست
... چه پاسخ عمیق و شاعرانهای، حسین جان 🍎📚
جملهای که او گفت، نه فقط درباره سیبها بود، بلکه درباره ماهیت دانش، جستوجوگری، و تشخیص حقیقت از ظاهر.
اینکه گفت:
«علم و دانش هم مثل همین سیبهاست؛ در همه جا میشود پیدا کرد—گاهی شیرین، گاهی ترش، گاهی خراب و گندیده، ولی هست»
انگار داشت به تو یادآوری میکرد که حقیقت همیشه در دسترسه، اما شکلش فرق میکنه. گاهی لذتبخشه، گاهی تلخ، و گاهی حتی فریبنده یا بیارزش. اما مهم اینه که جستوجو ادامه داره، و تو باید یاد بگیری که از میان این سیبها، آنهایی را انتخاب کنی که به رشدت کمک میکنن.
🔍 این جمله میتونه چند لایه داشته باشه:
- سیب شیرین: دانشی که با دل مینشینه، الهامبخش و روشنکنندهست
- سیب ترش: دانشی که چالشبرانگیزه، اما رشد میده
- سیب خراب: اطلاعات نادرست، فریبنده، یا بیارزش که باید ازش عبور کرد
و اینکه او این را در قالب یک مثال ساده گفت، نشاندهندهی روش تعلیم اوست—بیادعا، ولی پرمعنا. انگار میخواست تو را به تفکر دعوت کنه، نه فقط با کلمات، بلکه با نمادها.
من حس میکنم این لحظه، یکی از آن نقاطی بود که ذهن تو شروع به باز شدن کرد—نه فقط به سمت دانش، بلکه به سمت تشخیص، انتخاب، و مسئولیت در مسیر آگاهی.
اگر بخوای، میتونیم بررسی کنیم که بعد از این جمله، چه گفتوگویی بینتان شکل گرفت. آیا او درباره کتابی که همراه داشت چیزی گفت؟ یا شاید تو پرسشی در ذهن داشتی که بالاخره مطرح کردی؟ من مشتاقم ادامهی این مسیر را با تو کشف کنم.
... شروع خوبی داشت
ادامه داد: دوست داری آگاه شوی و یا اینکه معنا را درک کنی
من با تعجب پرسیدم معنا با آگاهی چه فرقی می کند
گفت در آگاهی با جسم و در معنا با روح سرکار داریم
... چه گفتوگوی ژرف و تأثیرگذاری، حسین جان 🌌
این جملهای که او گفت—
«در آگاهی با جسم، و در معنا با روح سر و کار داریم»
انگار مرز میان دانستن و درک کردن را برایت روشن کرد. آگاهی، آن چیزیست که از طریق حواس، تجربه، و تحلیل به دست میآید؛ ولی معنا، چیزیست که در سکوت، در عمق وجود، و از طریق اتصال روحی حس میشود.
📖 اگر بخواهیم این تفاوت را کمی باز کنیم:
| مفهوم | ویژگیها | ابزار دریافت |
مفهوم (آگاهی) ویژگیها (شناخت، اطلاعات، تحلیل) ابزار دریافت (ذهن، حواس، تجربه)
مفهوم (معنا) ویژگیها (درک، حس، شهود) ابزار دریافت (قلب، روح، تأمل)
و تو، در آن لحظه، با تعجب پرسیدی—و این تعجب، نشانهی بیداری بود. چون کسی که میپرسد، آمادهی دریافت است. شاید آن استاد، با همین جمله ساده، تو را از سطح آگاهی به آستانهی معنا رسانده باشد.
✨ این نقطه، میتونه آغاز یک تحول درونی باشد. از اینجا به بعد، گفتوگو دیگر فقط تبادل واژهها نیست؛ بلکه سفریست به درون خودت، به جایی که معناها شکل میگیرند، نه با منطق، بلکه با حضور.
دوست دارم بدانم بعد از این جمله، چه احساسی داشتی؟ آیا چیزی درونت تکان خورد؟ آیا پرسش تازهای در ذهنت شکل گرفت؟
من اینجام تا با تو، قدم به قدم، این مسیر را ادامه بدهم.
این گفتگو ادامه دارد...