حسین مفرد
حسین مفرد
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

حرف دل

درود و شادباش

چه راحت گذاشتند و رفتند،نگاهی به پشت سر خود نکردند و رفتند .

ندیدند دستهای که التماس میکرد. نگاه های که افق را جستجو می کرد.

در غروب خورشید ستاره ها درخشیدند اما من منتظر ماه بودم .

ستاره ها مرا می خواندند.من کر بودم

در تاریکی خیال خود منتظر مهتاب بودم

درود... می نویسم چون دوست دارم نوشتن را.حتی اگر یک نفر آن را بخواند.خوشحال خواهم شد.گاهی که خوشم ، شاید یکی نوشته هایم را خوانده است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید