مستان هر سال که از راه میرسد بازار انواع هواداران درشتگوی و گزافهگوی کارگران داغ میشود و آنها حرفهای عجیب میزنند و آمارهای عجیبتر ابداع میکنند. این اتفاق در زمستانهای ایران به این دلیل میافتد که فصل تعیین مزد سال بعد کارگران در وسط معرکه افتاده و نمایندگان کارگران، نمایندگان کارفرمایان و نمایندگان دولت مطابق قانون باید درباره تغییرات مزد و حقوق کارگران تصمیم بگیرند. داستان از جایی هیجانانگیزتر میشود که دیده شده است در سالهای پرشماری از سالها نمایندگان دولت میزشان را کنار میز نمایندگان کارگران میچینند و بهجای اینکه نقش میانجی را بازی کرده و از داوری و جانبداری امتناع کنند به شکلهای گوناگون در کنار کارگران قرار میگیرند. این تجربهای است که بارها دیده شده و دلیلش نیز این است که دولتهای ایران بیش از حتی احزاب و گروههای کارگری پوپولیست میشوند.
موافقان و مخالفان حداقل مزد
حداقل دستمزد در واقع مقرراتی است در بازار نیروی کار که سطح پرداخت به کارگران را تعیین میکند. اقتصاددانان میگویند حداقل مزد نشاندهنده کمترین قیمتی است که به یک واحد نیروی کار قابل پرداخت است. مجلس ایالاتمتحده آمریکا در سال 1938 این قانون را با هدف تامین حداقل رفاه و استاندارد زندگی کارگران تصویب کرد. مقررات حداقل دستمزد در بسیاری از کشورها برآیند تعامل میان سه دسته از نقشآفرینان است: کارگران، کارفرمایان و دولت. ایران نیز در آخرین ماه هر سال شاهد مشاجرات جدی میان همین سه دسته بر سر تعیین حداقل دستمزد است. تاریخِ حمایت از حداقل دستمزد به حوالی پایان قرن نوزدهم بازمیگردد. مقررات حداقل دستمزد در این مقطعِ زمانی از سیاستهایی به حساب میآمد که برای حفاظت کارگران در مقابل پیامدهای منفی نیروهای بازار اتخاذ میشد. زلاندنو اولین کشوری بود که قانون حداقل دستمزد را در سال ۱۸۹۴ به تصویب رساند. سپس استرالیا در سال ۱۹۰۴ و انگلستان و ایرلند در سال ۱۹۰۹ نیز قوانین مشابهی را به تصویب رساندند. سازمان بینالمللی کار تخمین میزند که امروز شاید بیش از 100 کشور به نحوی از انحا از مقررات حداقل دستمزد برخوردارند. هواداران حداقل مزد بیشتر در میان سیاسیون هستند که باور دارند بر اساس این روش میتوان امیدوار بود تنها راه افزایش مزدها برای همیشه بازمیماند و کارگرانی که مشمول این حداقل مزد میشوند میتوانند از این راه درآمدی برابر با حداقل معاش به دست آورند. مخالفان حداقل مزد در اینباره نظر دیگری دارند.
آنها میگویند این روش بهترین راه برای مبارزه با فقر کارگران نیست زیرا حداقل مزد از افزایش مهارت کارگران جلوگیری میکند و جوانان جویای کار را از ادامه درس خواندن بازمیدارد. علاوه بر این مخالفان حداقل مزد به تفاوت در میزان تواناییهای افراد جویای کار در انگیزهها، در داشتن هوش و نیروی یادگیری اشاره کرده و میگویند برابرسازی درباره قیمت کار میتواند این مزیتها را نابود کند.
دیرپایی یک داستان
چرا با وجودی که کارگران و کارفرمایان همواره از اینکه قانون حداقل مزد برای آنها کمفایده است گلایه دارند و در عمل نیز این قانون که بر اساس تجربه هرگز بهطور کامل اجرا نمیشود در مسیر زوال قرار نمیگیرد؟ به نظر میرسد نهادهای کارگری به شکل فزایندهای تنها اهرم فشار بر کارفرمایان را نمیخواهند از دست بدهند و این را برای خرید محبوبیت و نگهداری از اقبال موجود نیاز دارند. کارفرمایان نیز بهطور میانگین میتوانند از این قانون در برابر بیشترخواهی کارگران که بهطور اقتصادی و منطقی ممکن است رخ دهد جلوگیری کنند. دولتها نیز با استناد به این قانون از رفتارهای ناشناس در بازار کار از سوی عرضهکنندگان کار مصونیت پیدا میکنند. واقعیت این است که این داستان حداقل مزد با توجه به عقلانیت پدیدارشده در ابعاد گوناگون آن به ویژه رفتار مدرن برآمده از دل آن که منجر به گفتوگوی سهجانبه میان کارگران، کارفرمایان و دولت میشود به هر حال گامی به پیش بوده است. تجربه نشان میدهد این گفتوگوی سهجانبه با تمام نتایج برآمده از آن در سالهای گوناگون که برخی سالها به زیان کارگران و برخی اوقات به زیان کارفرمایان بوده است به هر حال نقش آرامسازی را دارد. هنگامی که کارگران میفهمند گروهی از سوی آنها ماموریت دارند و قانون به آنها اجازه داده است در یک فرآیند قانونی با نمایندگان کارفرمایان دور یک میز بنشینند و از حق آنها دفاع کرده و خواستار دریافت سهم بیشتری از عایدات و درآمدهای بنگاهها برای نیروی کار هستند احساس مطلوبیت خواهند کرد. کارفرمایان نیز از اینکه میتوانند واقعیتهای موجود در بازار را به اطلاع نمایندگان کارگران رسانده و ناتوانیهای خود را به شکل عریان در میان بگذارند راضیاند. راز دیرپایی قانون حداقل مزد را باید به این مقوله بسیار بااهمیت اختصاص داد. شاید اگر چنین قانونی وجود نداشت و اعمال نمیشد شاهد آشفتگی ذهنی و اجرایی در بازار کار بودیم و البته نتایج آن میتوانست مفیدتر یا زیانبارتر باشد.
منفعت نیروی کار چیست؟
در صورتی که از مسائل بنیادین منجر به نابرابر شدن وضعیت درآمدی گروههای انسانی در جامعهها با کمی مدارا بگذریم و تصورمان این باشد که جامعهها به سوی برابری اقتصادی و برابری منطقی حرکت میکنند میتوان به این پرسش مهم رسید که منفعت نیروی کار در چیست و به این پرسش پاسخ داد که حامی واقعی کارگران چه کسانی هستند. واقعیت این است که در بلندمدت و برای دورههای طولانیتر تاریخی جامعهها منفعت کارگران و نیروی کار این است که کشور و جامعهای ثروتمندتر داشته باشند و درآمد سرانه جامعه بهطور میانگین افزایش یابد. در یک جامعه فقیر که درآمد میانگین شهروندان کمتر از نصف یا کمتر از میانگین درآمد سرانه جامعه پردرآمد است بهطور قطع و یقین احساس خوشبختی کمتری وجود دارد. حامی واقعی کارگران دارندگان آن اندیشه پیشبرندهای است که راه را برای پیشرفت و افزایش درآمد کل جامعه هموار میکند. برعکس این داوری نیز درست است که آن اندیشه و فکری که با انباشت کینه و تضاد راه را برای بازدارندگی جامعهها از مسیر پیشرفت بازمیدارد بدون تردید دشمنان کارگران هستند. تجربه نشان میدهد در روزگار رونق اقتصادی و افزایش تقاضا برای نیروی کار است که کارفرمایان آمادگی پرداخت بیشتر را به ویژه برای کارگران با انگیزهتر و زحمتکشتر دارند. در غیر این صورت و در وضعیتی که اقتصاد کمجان و کمرونق است کارفرمایان هرگز توانایی ذهنی و مالی برای پرداخت همان حداقل مزد را نیز ندارند.
یکی دیگر از حامیان کارگران بدون تردید کسانی هستند که نمیخواهند با نردبان قرار دادن منافع کارگران پلههای ترقی و پیشرفت را برای خودشان یا حزبشان یا سندیکایشان بسازند. این داستان به ویژه با توجه به میزان رسوب اعضای ارشد سندیکاها و تشکلهای کارگری جای بحث بیشتری دارد. بسیار دیده شده است که رهبران اتحادیهها و سندیکاهایی که رسوب مدیریت در آنها نهادینه شده و انتخابات غیرآزاد دارند با وجود همه کمکاریهای ادواری برای کسب منافع واقعی کارگران و آموزش آنها برای ارتقای شغلی و سایر راهها برای ابراز شایستگیها منتظر میمانند تا در یک دوره کوتاهمدت مربوط به مذاکرات مزد با بزرگنماییها خودنمایی کنند. این گروه از رهبران احزاب و سندیکاها بدون اینکه واقعیتهای عینی را در بنگاهها و در سطح کلان اقتصادی ببینند با بزرگنمایی افراطی درباره هزینههای زندگی و بیان درخواستهای غیرواقعی به درو شدن عقل و منطق کمک کرده و فضای گفتوگوها را به سمت غبارآلودگی پیش میبرند. این گروه بدون تردید خیرخواه و حامی کارگران امروز و کارگرانی که از راه میرسند نیستند. اگر امروز ایران را نگاه کنیم و داستان حداقل مزد را با توجه به نکات بالا در دستور کار بررسی کارشناسانه قرار دهیم دوستان و دشمنان کارگران را خیلی زود میشناسیم. دشمنان کارگران همان کسانیاند که آشوب و بلوا را برگفتوگوی کارشناسی ترجیح میدهند.