زندگی انسان امروز ،
نه گنده اش نمیکنم .
خود من خود ما ، زندگیمان ،چیزی جز ...
نخ به نخ مشغولیت و سرگرمی های بی هدف نیست .
مشغولیت هایی که گاهی با:
گرایش های درونی
یا آرزوهای برخواسته از محیط
یا ارزشهای اجتماعی
و گاه نیز دست تقدیر روزگار
برای مان ایجاد می شود.
زندگی چیست؟ معنای آن چیست ؟
آیا رسانه ها و کتاب های روانشناسی و مطالبی که بدون پشتوانه ای در مسیر بیانشان به همه چیز می پردازند و پاسخ می دهند ، صلاحیت طرح معنای زندگی و پاسخ به یک بار عمر گرانبهای ما را دارند؟
بهتر نیست که آدم از گرسنگی بمیرد و فقیر شود و بدبخت اما حاضر نشود که زندگی خود را در راه بی امان و ضربان شلاقی و ترکهای مسابقه و میدان و پول که برای انسان امروز ایجاد شده بدهد؟
زندگی چیست علم چیست ؟
علمی که ابزار شدن و رسیدن به جایگاه اجتماعی و منطقه امن پولدر آوردن برای آدم هایی خاص شود و برای بنی بشر و مردم و حتی خود دانشمند راه باز نکند و خود بشود سرگرمی و مشغولیتی چون پول و چیزهای دیگر و راهی باشد برای پژوهشگر که به اهن و تلق در اجتماع برسد و در رسانه و تلویزیون برای خود جایی باز کند،
این علم به چه کار می آید ؟
چه افقی را می گشاید؟
چه گرهی را باز میکند ؟
میخواهم نترسم و به دور از تهدیدهای مرسوم کمی به واقعیت ها و آنچه که به عنوان واقعیت در ذهن من پدیدار شده بپردازم .من از خیلی چیزها میترسیدم اما الان سعی می کنم کمتر بترسم و مطمئنم اگر هم ترسی باشد با مواجهه و بدبختی و رنج کشیدن و سر کردن ، محو میشود .می خواهم ذهن خود را چون شیئی تیز و بران در فهم به کار بیندازم و سعی کنم با فهم خویش بر من و آنچه اطرافم می گذرد بپردازم.
یکی از دغدغهها اینجاست که چرا ماها سوال نمی پرسیم و فقط حرکت می کنیم ...؟
آن چه که باشد و دستمان برسد را می گیریم و عادت می کنیم و یاد میگیریم کیف و حال برای آن تعریف کنیم و از آن لذت میبریم و بسم الله...
چه چیز عامل این است که انسان با خویش خلوت نکند و از این نیروی اندیشه و تفکر خویش بهره نگیرد .
نمی گویم همه چیز بشود تفکر و زندگی متوقف ، نه،
میگویم باید تفکر نقش خود را در زندگی هر شخص ایفا کند .
این نوع از هوشیاری مهم است.
یک مثال اثر ساده هوشیاری و تفکر و خلاقیت ها ، ابزاری است که کار بشر را در بسیاری از امور ساده کرده . ببینید که چقدر ساده یک کاری که کلی زحمت نیاز داشته را با یک ابزار و ماشین و خلاقیت ساده کردهاند .مثلاً مسئله حمل و نقل.... خوب این نتیجه چیست؟ اگر انسان می خواست مدام کار کند و یک آن دست از کار نکشد وهمین طور ادامه دهد شاید اصلاً پیشرفتی به این شکل در جوامع رقم نمی خورد.
این انسان بالاخره یک جایی از خود پرسیده که چه باید بکنم که راحت تر و بهتر و قوی تر بشوم.
دقیقاً همان بهکارگیری روح کمال طلبی و کمال گرایی....
آدمی به جای آنکه مثل چهارپایان یک بند کار کند کمی فکر کرده و با دیدهی نو وارد کار شده و کاری را شاید در ده ساعت انجام میده میداده بهینه و به یک ساعت رسانده و سفری را که ماهها طول می کشیده به روزی ختم کرده.
_حرف دقیقا همین جاست_
دوست عزیزم !
به جای آنکه بی امان و شلاقی و بدون وقفه زندگی کنی و مشغول باشی ،گاهی بایست و وقفه ای کن گاهی نفسی بکش ، گاهی تأمل کن و بپرس ، بپرس که آخر چرا ، چرا باید اینگونه باشد . نترس از فکر کردن و ساختارشکنی ، میترسی از این که عادت هایت به هم بخورد ؟ میترسی که بین تو آنچه که هستی و دوست داری فاصله بیفتد...؟
چه فحشا و زشتی بالاتر از این مدل نفهمی و گذار عمر بدون جهت و چه ابزاری قوی تر از ترس که انسان را از فکر کردن محروم کند
میگویند شکمش سیر است حالش خوش است که این حرفها را میزند و می زنند و اگر واقعاً می فهمیدند زندگی یعنی چه و پول چیست و زن و بچه به چه معناست از این حرفها دست می برمیداشتند. اینها از جای گرم نفسشان بلند می شود .
حال من میخواهم بپرسم شما آیا از اول تا آخر عمر گیر و بند یک لقمه نان هستید و از اول تا آخر احتیاج به ضروری ترین چیز ها بر سر شما آوار است و هیچ وقت به آرامش و سکون نمیرسید و مدام و یک آن در زجر فقر می سوزید؟
اگر چنین است که تفریح هم عملاً برای شما منتفی است دیدن تلویزیون و چت کردن در شبکه های اجتماعی هم همینطور خرید کردن و بازار رفتن با خانوادهام که کلاً قدغن مهمانی رفتن و مهمانی دادن هم که اصلا حرفش را نزن امکانش نیست هیچ جوره .
آخر انصاف داشته باشید کدام از شما این ابعاد از زندگیتان متوقف و تعطیل است که وقتی به تفکر و خلوت میرسید این طور ننه من غریبم گیری ها شروع می شود؟
اگر واقعاً اینقدر بدبخت و بیچاره ایم که مجبوریم مدام کار کنیم و مشغول باشیم من واقعاً حرفی ندارم حق به تمام با شماست.
اما راستش را بگویید حقیقتاً اینگونه است؟
راستش را به خود بگویید ....
بیایید گهگاهی از خود بپرسیم.
کمی گاهی صدای موسیقی را کم کنیم و فکر خود را از دغدغه روزمرگی جدا ،
روح خود را پرواز دهیم و از خود بپرسیم ...
چرا ......؟؟؟
همه ما چرا های پاسخ نداده زیادی داریم که اگر به جریان بیفتد...
شاید معنای دیگری از زندگی بفهمیم .