من خودم ام ؛ چرا با من تعارف و درگیری دارید ؟
من خودم ام ؛ چرا مرا از خود میترسانید ؟
آی ... با شما ام ، شمایی که خودتان نیز از خود من هستید.
آهای ... ای خواسته ها ، ای خاطرات ، روحیات من ، افکار من ، ای لشگریان پنهان در وجود من .
چرا بازی راه می اندازید؟
بیایید در بغلم . بیایید تا همه تان را در آغوش بگیرم ؛ هرچه که هستید ، همه از آن من هستید.
چه کسی و چه چیزی باعث شده ما از هم فاصله بگیریم از هم جدا شویم و میانمان اینطور جنگ و نزاع ایجاد شود که از همدیگر را تکه تکه کنیم ؟
رفقایم ، ما همه مان با هم <یک> را تشکیل میدهیم .
ما میفهمیم ، با عقل حاکم بر وجودمان ؛ چیزی که هیچ گاه تعطیل نمیشود و کسی حق زور گفتن و تحمیل به آن را ندارد .
ماهستیم که میفهمیم و تشخیص میدهیم و تصمیم میگیریم و جلو میرویم .
از هیچ کس نترسید!
این ماهستیم که در مهلکه ها می افتیم و رنج میبریم و آبدیده میشویم .
بیدار شوید ، از این پراکندگی و فرار و بیحوصلگی نسبت به هم بیرون بیایید .
بیایید با هم گفتگو کنیم .
آقای عقل!
جناب شهوت!
حضرات جنون و خطر !
گروه دانشمندان و اهل علم !
دوستان معنوی ام !
آهای با شما هستم ، ترس های پنهان شده از مرگ و شکست و خطر ،
ای گناهان در پس گذشته های نه چندان دور از من ،
آرزو های عریض و طویل من ،
ما با هم در این دنیا هستیم و همه مان نیز با هم از این دنیا خواهیم رفت .
دروغ را کنار بگذارید.
ما به خوبی میتوانیم با هم کنار بیاییم .
ما که از بودن چاره نداریم ، اگر با هم خویشاوندیمان را بازیابی کنیم ، وقت مرگ نیز راحت تر خواهیم مرد .
از امروز میخواهیم خوب با هم صحبت کنیم تا بتوانیم با هم زیست کنیم .
العتاب یثبت الموده