من فقط باید خودم را بشناسم و درک کنم .
نیازی نیست از کسی ایده آل بسازم و الگو بگیرم و چیزی را به عنوان آرزوی خویش قرار دهم .
فقط باید بفهمم که چه هستم ، چه میخواهم و لم ام چیست در حرکت کردن .
این که فلانی و فلانی روزی چه قدر میخوانند و کار میکنند و چه قدر در می آورند به کار من نمی آید.
بهتر بگویم به هیچ درد من نمیخورد .
من گونه جداگانه ای هستم .
عادتها ، افکار و خلقیات من گونه خاصی است جو منحصر به فردی بر زندگی ام حاکم است .
قیاس کردن از جهت استفاده از تجربیات ،خوب است؛ ولی وقتی که بخواهی به خودت رفتار های جدید انشا کنی و حسرت و افسوس بخوری ، نتیجه اش جز رها کردن همین اندک کاری هم که میکنی نخواهد بود .
شاید وقتی به وضعیت کنونی خودت بنگری ، احساس کنی که چه قدر ضعیف و عقبی و چه قدر گیج و گمی و وضعیتت نامعلوم است.
اما نکته دقیقا همین جاست ...
که واقعا هیچ چیز به تمامه معلوم نیست و روی آن از قبل ننوشته که چه میشود
نگاه کن به همین دستی که مینویسی، معلوم است که عصب هایش تاصبح تو را یاری کنند؟
شاید تنها فکت و واقعیت ثابتی که بتوانی روی آن حساب کنی ، چیزی جز تلاش کردن در لحظه نباشد.
تلاش کنی ، ننشینی و به خودت آسیب نرسانی .
وقتی که صفرِ صفرِ افتضاح و تنبل خودت را شناختی و پذیرفتی ...
توسعه قدم بعدی است ...
اینجاست که آجر به آجر و روز به روز میتوانی شخصیت ات را بنا کنی .
در میدان جنگ استراتژی های قوی و برنامه های خوب مؤثرند ، اما برگ برنده مال کسی است که در فضای ترس و وحشت دوام بیشتری دارد .
از تلاش کردن دست نکش ...
چون چاره دیگری نداری ...
باور نمیکنی ؟
کمی زندگی آن هایی که فکر میکنی ایده آلت هستند را دقیق تر بخوان ؛ خودت خواهی فهمید.