میگویند در گذشته های خیلی دور، زن سالاری در جوامع انسانی به شدت رواج داشت. مردم زنان را موجوداتی زایا و مقدس میدانستند و مردان را سترون. آنها فکر میکردند زنان تنها به نیروی جسمی مردان نیاز دارند و مرد نقشی در تولید مثل ندارد. با گذشت زمان، کم کم فهمیدند نه آقا اینجوریها هم نیست! زنان مجرد بچه دار نمیشوند و مردان هم در تولید مثل نقش دارند.
تقریبا از آن موقع ها بود که مردسالاری در جوامع مختلف پا گرفت. مردها با تکیه بر قدرت جسمی خود، زنان را خانه نشین کردند و خود اداره امور را به دست گرفتند. تا همین صد سال پیش، زنها در خیلی از جوامع حق رای نداشتند، به طور گسترده محدود میشدند و در بسیاری از موارد صرفا ابزاری بودند برای فرونشاندن میل جنسی مردان.
در کشور ما هم اوضاع خیلی متفاوت نبود، نشان به آن نشان که در کل تاریخ مکتوب 2500 ساله ایران، تنها 2 زن به حکومت رسیده اند. یعنی چنان چه در انتخابات سال بعد، یک زن به ریاست جمهور برسد، بعد از حدود 1500 سال، ما دولتی با ریاست یک زن خواهیم داشت.
گفتنی ها در مورد وضعیت زنان در ایران، بسیار است. زنان ایرانی از هر طیفی که باشند، وضعیت خود را مطلوب نمیبینند. آنها ناراحتند. از لمسها و نگاه های بی شرمانه که روی بدن بی رمق و زیبایشان میدود. از متلکهایی که هر روز میشنوند و مجبورند خود را به نشنیدن بزنند. از شنیدن مرتب جمله "تو دختری" متنفرند و از محدودیتهایی که به خاطر جنسیتشان بر آنها تحمیل شده. صرفا به خاطر جنسیت!
اما حرف امروز من، مساله زنان نیست. انتقادیست از آموزش و پرورش. این روزها در فضای مجازی، صحبت از کتابیست به نام سبک زندگی دختران. عده زیادی معتقدند این کتاب به دختران می آموزد که مطیع، سر به زیر، تسلیم و به بیانی غیرمحترمانه، تو سری خور و مفلوک باشند. بررسی کتاب نشان میدهد ادعای این گروه، چندان هم پربیراه نیست.
برای مثال بیاییم درس بیست و پنجم را مرور کنیم. بشری مادر شاغل و جوانی است. وی در اثر کار کردن، فرصتی برای آشپزی و رسیدگی به پسرش ندارد. همچنین کتاب القا میکند که وی جای یک "تازه داماد" را گرفته. همچنین کتاب از زبان یکی از خواستگاران سابق بشری که وکیل دادگستری بوده اعلام میکند بیشتر مصائب و مشکلات خانواده ها ناشی از کار کردن زنهاست. در پایان داستان، به نظر میرسد نویسنده میخواهد بگوید سیاست ما مقابله با اشتغال زنان نیست. برای همین شخصیت ضحی را وارد ماجرا میکند.
زنی پا به ماه و خوشحال که صرفا یک اشتغال کوچک خانگی دارد. زنی که برخلاف بشری، با ورودش شادی و نشاط به محیط خانه بازمیگردد. بنده حقیر قصد کوچک شمردن امور خانه یا زنان خانه دار را ندارم. اما به این نیز معتقدم که امور منزل، صرفا وطیفه زن نیست که انتظار داشته باشیم مردان لم بدهند و فوتبال ببینند و زنها به رفق و فتق امور بپردازند!
حال به فصل اول سر میزنیم. جایی که فیروزه را میشناسیم. دختری سرکش که لباسهای پسرانه میپوشد و دوست دارد سر به سر برادرش بگذارد. ماشین فیروزه وسط راه خراب میشود تا رضوان خانم و دخترش زیبا او را به خانه خودشان ببرند و منتظر باشند "مردها" بیایند و ماشین را تعمیر کنند! آنجاست که فیروزه در می یابد باید مثل زیبا لباسهای لطیف دخترانه بپوشد و با سرکشی نکردن، محیط خانه را بانشاط و شاد! نگه دارد.
اگر میخواهید بدانید ما چقدر از دنیا عقبیم، فیلم زیبای "جانگوی زنجیرگسسته" را ببینید. شاهکاری از کوئنتین تارانتینو که دو سال پیش از جنگ انفصال آمریکا را روایت میکند. در این فیلم ، تمام کارهای مهم و "مردانه" برعهده "کالوین" است و خواهر او یعنی " لارا" همواره لبخندی مصنوعی بر لب دارد و به کارهای بیهوده و به تعبیری "زنانه" اشتغال دارد. در حالی که جهان در قرن 21 سیر میکند، کتاب درسی میخواهد ما را به قرن 19 و چه بسا عقب تر برگرداند!
عقب ماندگی آموزش و پرورش اگر چه در خصوص پسران مشهود است اما در مورد دختران بسیار شدیدتر است. دختران امروزی، حتی در خانواده های مذهبی ، دیگر به زندگی مادران خود قانع نیستند و حقوقی برابر با پسران را طلب میکنند. در ایران امروز پسرها میرقصند و دخترها فوتبال بازی میکنند. سالهاست که سیمای جوان ایرانی تغییر کرده. جوان امروزی ایرانی دیگر نمیخواهد و حتی اگر بخواهد، نمیتواند با ارزشها و هنجارهای دهه های پیشین زندگی کند. کلیشه های جنسیتی به سرعت در حال شکستن است و تغییر آن نیز به هیچ طریقی ممکن نخواهد بود.
دخترها دیگر نمیخواهند ساکت باشند، آنها میخواهند فریاد بزنند.