داستان یک سرباز
متال گیر 3 اولین بازی مجموعه برای من نبود اما شاید تاثیرگذار ترین بود.
داستان سربازی وطن پرست و خبره که در دو راهی های بزرگی قرار میگیرد. اساسا داستان متال گیر 3 پیچیده نیست اما این داستان چنان عمقی پیدا میکند که بعد از این تجربه با دیدگاهی عادی به کل صنعت ویدیو گیم نگاه کنید.بازیی که مفاهیم عمیقی بیان میکند و زمانی که ویدیو گیم مقصد این چنین داستان هایی نبود، متال گیر اینگونه بذر داستانگویی را در صنعت بازی میکارد.
متال گیر 3 افتتاحیهای طوفانی دارد و با همان آغاز به مخاطب میگوید که باید برای تجربهای شگفتآور رو به رو شود. کانسپت کلی داستان هیجان انگیز است. داستانی که در طول جنگ سرد روایت میشود و بازی هم به همان اندازه سردی آن دوران را به ما نشان میدهد.
متال گیر 3 داستان دو راهی هاست. داستان انتخاب های سخت در ماموریتی سخت است. آیا بازی انتخابمحور است؟ صد درصد خیر، اما کاراکتر هایی که ما میبینیم و دیالوگهایی که میشنویم چنان درگیر کننده است که هر بخش بازی برای کسی که در حال تجربه هست سنگین است.
هر کاراکتر بازی مفهومی دارد و برای خودش نمادی است. باس فایت های بازی صرفا بخاطر نوآوری و مبارزه جذاب خوب نیستند بلکه هر کدام در حال القای مفهومی پنهان هستند و کاملا با دنیای واقعی یکسان هستند. The end به من میگوید صبر کنم.Sorrow به من میگوید در این دنیا چهکار میکنم؟ آیا حواسم هست که هر عمل من در دنیا وارد کارخانه تولید میشود و قطعا در کل ساختار دنیا تاثیری دارد؟ اینگونه میشود که باسفایت ها از یک بزن بزن عادی خارج میشوند و مفهوم پیدا میکنند. این حرکت به هر دشمن و هر بخش مبارزه معنا میبخشد و در روند روایت داستان هم ارزش بالایی دارد.
دیالوگ به دیالوگ، زمانی که بازی سعی میکند ما را با دنیا و گذشتهای واقعی نزدیک کند، سعی میکند قصه مورد نظر خودش را هم بگوید.داستان و گذشته این کاراکتر ها و مهمتر از همه شخصیت The Boss که اوج تراژدی داستان بر روی این شخص تمرکز دارد. با این تمرکز و کاراکتر محور بودن، در حقیقت بازی به من داستان یک واقعه را نمیگوید، داستان افرادی را میگوید که بین عشق و وظیفه مجبور به انتخاب میشوند. در تک تک نسخه های متال گیر هم فرمول همین است و داریم با آن افراد آشنا میشویم و این افراد ثانیه به ثانیه که بازی جلو میرود عمق بیشتری پیدا میکنند و فهمیدنشان سختتر میشود.
هیچگاه ارزشی که برای کاراکتری مثل The Boss قائل هستیم بخاطر قدرتش نبوده و ما او را به چشم ابرقهرمان نمیبینیم. بحث اصلی این است که باس هم یکی مثل ماست. جملاتی که باس به زبان میآورد باعث میشود که من برای این شخص احترام قائل شوم. اینکه این دیالوگ ها چنان با ظرافت نوشته شده که من میتوانم کاراکتر باس را بشناسم درک کنم و در آخر هم او را باور کنم. باس کاراکتری است که زخم خورده است و اهمیت بالایی دارد. باس مهمترین نقش خودش را در پایان بندی داستان نشان میدهد.
متال گیر 3 بازی ارزشمند و مهمتر از آن بازی هدفمندی است، اما بعید میدانم اگر بخش پایانی بازی به آن شکل وجود نداشت، به این حد از اهمیت میرسید. گلبرگ های سفید و معلق در هوا و تقابل استاد و شاگرد. مقابلهای که از بنیان اشتباه است اما برای هدف نهایی یکی باید بمیرد و یکی باید زنده بماند
من تو را بزرگ کردم. تو را دوست داشتم. در دستان تو اسلحه گذاشتم. به تو آموزش دادم. چیز بیشتری برایم باقی نمانده تا به تو بدهم. تنها زندگیم است. تو…جان من را با دستان خودت بگیر. یک نفر باید زندگی کند و یک نفر باید بمیرد.
-باس
. قاب بندی هایی که صورت میگیرد هرکدام با ما صحبت میکند. از همان ابتدای این میانپرده که ما با یک قاب وسیع و فاصله زیادی که بین این دو نفر طرف هستیم و هنگامی که این دو را ما جدا جدا میبینیم و اما لحظه آخر که ما شاگرد و استاد را نزدیک یکدیگر و در یک قاب میبینیم. اسنیک لحظه به لحظه به واقعیت نزدیک میشود و زمانی که باس در حال جان دادن است، اسنیک خودش را وابستهتر از هر لحظه دیگری میداند. موسیقی بازی ما را لحظه به لحظه درگیرتر میکند و در تلاش است که ما را هم به وسط آن میدان و حماسه ببرد. این حسی که بازی تلاش میکند منِ مخاطب لحظهای از نظر عاطفی از بازی جدا نشوم قابل ستایش است.
این مبارزه تداعیگر سه نکته است :
1.تقابل عشق و وظیفه
2.فداکاری
3.وجدان ناآرام
اسنیک در این نقطه باس را خیانتکار میپندارد، اما حس عاطفیاش هم او را از کشیدن ماشه بازمیدارد. به راستی که اسنیک باید روی تمام احساساتش پای بگذارد تا وظیفهاش را انجام دهد. اسنیک در این لحظه فکر میکند تمام ارزش های مشترکی که با باس داشتند دیگر وجود ندارد اما یک رشتهای این دو را به هم وصل کرده است و آن هم عشق است. اما عمل به وظیفه، عمل به عشقی بزرگتر است، عشقی که از حالت عادی خارج و برای هدفی بزرگتر است. عشق بین باس و اسنیک از یک علاقه دوطرفه خارج می شود و کلیت داستان را شکل میدهد.
عشق این دو نفر در آتش تعهد و هدف والاتری که در پی آن هستند میسوزد و اسنیک برای انجام وظیفه باید روی عواطفش پای بگذارد. به نحوی هر دو برای رسیدن به آن هدف باید از چیزی بگذرند. یکی از جانش و دیگری از قلبش. در این نقظه است که برای رسیدن به آن آینده روشن، باید اتفاق بدی رقم بخورد، از سیاهی به سمت روشنایی. مصداق جملهی :« جنگ برای رسیدن به صلح است.»
لحظه مرگ استاد نت های موسیقی اوج میگیرند و غمبارتر میشوند و تمام گلبرگ های سفید به قرمز تبدیل میشوند و این یعنی قربانی کردن خویش. در این هنگام دو اتفاق میافتد.
1.تبدیل زخم های باس به مار و دور شدن این مار
2.آمدن اسب سفیدی بر بالین باس
قبل از مبارزه باس زخم های خود ناشی از زایمان ناموفق و جنگ را نشان اسنیک میدهد. این زخم ها همه برای اهداف باس است. لحظه ای که باس در حال جان دادن است آن زخم ها تبدیل به مار میشود و از بدن باس خارج و دور میشود. همه ما در دنیا قدم هایی برمیداریم یا نقطه خاصی برای رسیدن در نظر داریم که عواقب و سختی دارد. این عواقب میتواند ضربهای بر پیکر روحی و جسمی باشد یا عقب انداختن ما در زندگی باشد اما به هر حال برای رسیدن به آن نقطه هزینهای دارد. آیا این زخم ها با ما همیشه هستند و در دنیای دیگر هم هنوز دنبال ما هستند؟ آیا این بحث ها در عالم والا هم معنا دارد؟ تمام زخم های باس بعد از مرگش او را ترک گفتند و در همین دنیا ماندند و همان لحظه اسب سفیدی بر بالین او آمد. اسب سفیدی که گویا به استقبال باس آمده. باس در این لحظه وظیفهاش را انجام داد و پاک از این دنیا رفت و اسب نشان خشنودی اوست.
از این نقطه متال گیر شروع میشود. از آنجایی که اسنیک با چشمانی نمناک احترام میکند، از آنجایی که موسیقی تیتراژ میگوید «way to fall». از آنجایی که این حماسه تازه آغاز شده و کاراکتر ما زخمخورده است. اسنیک هم میتواند مثل خیلی از ما ها باشد. اسنیک کسی است که زخم خورده است، با تمام عواطفش بازی شده است و دیگر نمیتواند فرد سابق شود.
مهمترین دلیل شهرت متال گیر ضد جنگ بودن آن است اما ما در هیچ نسخه شاهد میدان نبرد عظیمی شبیه چیزی که اسپیلبرگ کارگردان فیلم «نجات سرباز رایان» به تصویر کشید نبودیم پس این حرف ها چه معنا میدهد؟
متال گیر داستان زخم هایی ست که در ریشه هستند. داستان فداکاری ها و از خود گذشتگی هاست. داستان همین سیاست های کثیف پشت جنگ هاست. داستان سربازیست که همه به او پشت کردند حتی معشوقهاش.
متال گیر 3 هنوز جای حرف های بسیار دارد، نقطه به نقطه بازی سزاوار بررسی و نمادشناسی و تحلیل قوی است. متال گیر 3 داستان ما انسان هاست که هنوز در دو راهی هستیم، نمیدانیم چه چیزی را باید در راهمان قربانی کنیم و در سردرگمی هستیم.هنوز درست را از غلظ تشخیص نمیدهیم و بازیچه دست دیگرانیم. اسنیک، باس و تمام کاراکتر های بازی شخصیت و هدف خاص خود را دارند و هر کدام متمایزند. احساسات هر کدام قابل درک و لمس است و اینجا بازی معنا پیدا میکند که من را همراه این کاراکتر ها میکند.
فکر نمیکنم بازی به عمق و قدرت متال گیر سالید 3 بتوانم تجربه کنم.