طبق معمول و قبل از شروع بحث سری به ویکیپدیا میزنیم تا تعریفی که از اثر دانینگ-کروگر ارائه شده را مطالعه کنیم. بخش مد نظر بحث ما به نقل از ویکیپدیا:
اثر دانینگ-کروگر (به انگلیسی: Dunning–Kruger effect) نوعی سوگیری شناختی در افراد غیرحرفهای است که از توهم برتری رنج میبرند و به اشتباه، تواناییشان را بسیار بیش از اندازهٔ واقعی ارزیابی میکنند. این جانبداری به ناتوانی فراشناختی افراد غیرحرفهای در شناسایی ناتوانیشان نسبت داده میشود. برعکس، افراد خیلی حرفهای، گرایش بیشتری به دستکمگرفتن شایستگی خود داشته و به نادرست تصور میکنند که کاری که برایشان آسان است، برای دیگران نیز آسان است.
خیلی از آدمهای اطرافم را میبینم که با شروع یادگیری یک تخصص مثلا برنامه نویسی یا هر رشته دیگهای اعتماد به نفس خیلی خیلی زیادی دارن و فکر میکنن که خیلی خفن شدن :) و در واقع تخمین واقعی از تواناییشون نمیتونن داشته باشند و این توهمشون ادامه پیدا میکنه تا موقعی که مثلا توی مصاحبه شغلی یک شرکت ثبتنام میکنند یا وارد جمع متخصصها میشن یا در توییتر بحثهای فنی و سوال و جوابهای دوستان حرفهای را میخونن و با سوالات فنی مواجه میشن. خیلی از اصطلاحات و جملات فیلد تخصصی که درخواست استخدام دادن اصلا تا حالا به گوششون هم نخورده چه برسه به اینکه در موردش تجربه عملی داشته باشند و بخوان بحث فنی کنند.(مثال خیلی ملموسش که دیدم: طرف دانشجوی رشته کامپیوتر بدون دانش عملی خاصی اعلام امادگی کرده بود که میتونه سایت/سرویس شبیه اینستاگرام برای مشتری پیاده کنه با هزینه ۵۰۰ هزار تومن :دی)
اینجا نقطه شروعی هست که شما متوجه میشید چیز خاصی بلد نیستید و یک نوع حس حماقت دارید. و این حس حماقت ادامه پیدا میکنه تا اینکه به مرحله ناامیدی نزدیک میشید. توی این مرحله یا بیخیال اون فیلد میشید و به فکر تغییر شغل میافتید یا اینکه تصمیم میگیرید شروع کنید بصورت اصولی مفاهیم پایه را یاد بگیرید، مثالهای مختلفی حل کنید، پروژه عملی پیاده سازی کنید(به عنوان نمونه کار) و تمرین تمرین تمرین کنید.
توی این مرحله که مرحله دانش هست شما آروم آروم شروع میکنید به کسب دانش توی فیلد مورد علاقهتون و بعد از مدتی این حس حماقت اثرش کمتر و کمتر میشه و از طرف دیگه حس توانایی مثبت و تخصصتون خودشا نشون میده و آشکار میشه. و با ادامه پیدا کردن این مسیر شما به یک متخصص در فیلد مورد علاقهتون تبدیل میشید.
اگر کتاب اثر مرکب را نخوندید پیشنهاد میکنم در اولین فرصت مطالعه کنید. از مرحله ناامیدی تا آشکار شدن توانایی و تخصص برخلاف انتظارات و توقعات ما که دوست داریم توی یکی دوماه همه چی را سریع یاد بگیریم، کمی زمانبر هست و با خوندن این کتاب با واقعیت آشنا میشید و تصمیمات واقعگرایانه تری میگیرید و انتظارات و توهمات یک شبه متخصص شدن را کنار میزارید.
اما این امکان وجود داره که حتی بعد از بدست آوردن تخصص شما با مباحث جدیدتری آشنا بشید و هر چقدر جلوتر برید احساس کنید که چیزی بلد نیستید و این مسیر بصورت یک حلقه for ادامه پیدا کنه. پیشنهاد میکنم توی نقطه ناامیدی اول وضعیت خودتون را توی دفترچهای، تابلویی یا هرجایی که راحتتر هستید، بنویسید . بعد از تمرین و بدست آوردن دانش و در مسیر تبدیل شدن به یک متخصص اگر این حس حماقت مجدد سراغتون اومد، برید اون دفترچه را بردارید و دانش و تغییراتی که الان دارید را یادداشت کنید و با مرحله اولیه ناامیدی مقایسه کنید. مزیت این کار این هست که شما خودتون را با گذشته خودتون مقایسه میکنید و متوجه میشید که چقدر نسبت به قبل پیشرفت داشتید و مهمترین نکتهش اینه که خودتون را با دیگران مقایسه نکردید. این باعث میشه حس خوبی داشته باشید. و برای ادامه مسیر دانش جدید کسب کنید.
ممکنه برای شما هم سوال پیش بیاد که این مسیر دانش چقدر ممکنه طول بکشه؟ باید بگم که این مسیر حداقل برای دنیای IT که به سرعت در حال تغییر و بروزرسانی و ارائه شیوههای جدیده تا جایی که شما استاپ نزنید ادامه داره و انتهایی نداره. ولی خب وقتی شما به دانش قابل قبولی رسیدید و پروژههای مختلف انجام دادید یا توی شرکتهای خوبی استخدام شدید این مسیر بهبود پیدا میکنه. میتونید از دوستاتون چیزای جدید یاد بگیرید و مسیر را ادامه بدید. فقط حواستون باشه توی تله استخدام شدم دیگه نیازی به پیشرفت ندارم، نیافتید. چون ممکنه فردا روزی شرکت به هر دلیلی دیگه وجود نداشته باشه یا شما تمایل نداشته باشید باهاشون ادامه بدید، پس همیشه به فکر بروز نگه داشتن خودتون باشید:)
اگر شما هم تجربه یا پیشنهادی در بهبود این مطلب دارید خوشحال میشم در بخش نظرات بیان کنید تا دیگر دوستان هم از تجربیات شما استفاده کنند.