
پیاژه را میتوان یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان معاصر در زمینه روانشناسی رشد دانست. تا پیش از نظریهی او، دو دیدگاه متفاوت به موضوع رشد شناختی کودکان مطرح بود. در یک دیدگاه رشد شناختی کودکان را تابع عوامل زیستی میدانستند و در دیدگاه دیگر معتقد بودند که رشد شناختی تابع محیط و یادگیری است و بر عنصر تربیت تأکید میشد. پیاژه نگاهی متفاوت به این موضوع داشت او معتقد بود که رشد شناختی در کودکان حاصل تعامل عوامل زیستی با محیط است.
پیاژه کودکان را دانشمندانی میدید که با اشیا و اتفاقات اطرافشان دست به آزمایش میزنند تا نتیجه آن را ببینند. برای مثال گاز زدن به اسباب بازی چه حسی دارد و یا چه اتفاقی میافتد اگر ظرف را از گوشه میز به پایین بیاندازیم؟
او معتقد بود که کودک نتایج این آزمایشها را برای ساختن طرحواره به کار میبرد. طرحواره به زبان ساده نظریاتی است که در مورد چگونگی عملکرد دنیای اطراف به کودک کمک میکند. اگر کودک با رویدادی جدید مواجه شود، در ابتدا تلاش میکند تا در چارچوب طرحوارههای خود آن را درک کند. اگر تجربه جدید با طرحوارههای کودک تطابق نداشت او در طرحواره تغییراتی ایجاد میکند و از این راه درک خود را از جهان پیرامونش افزایش میدهد.
پیاژه در دوران دانشجویی خود در مقطع فوق لیسانس مسئول انجام آزمون سنجش هوش بود. او در جریان برگزاری آزمون به فهمیدن علل اشتباهات کودکان در آزمون علاقهمند شد. در نهایت این بررسیها او را به این باور رساند که رشد تابع سلسله مراحلی مجزا از هم دیگر هستند.
پیاژه مراحل رشد را در ۴ رده سنی طبقهبندی کرد:
پیاژه معتقد بود که ترتیب این مراحل قابل تغییر نیست اما بسته به میزان هوش، عوامل فرهنگی، اقتصادی و ... زمان دست یابی به هریک از این مراحل قابل تغییر است و هرکودک ممکن است در زمانی متفاوت از دیگران به این مراحل دست پیدا کند. در ادامه بررسی بیشتر هر کدام از این مراحل خواهیم پرداخت:
پیاژه معتقد بود تفکر در این مرحله تحت تأثیر عواملی بصری است. برای مثال تغییر در شکل خمیر بازی بیشتر از تغییر عامل غیر بصری مانند جرم آن برای اندازه گیری مقدار آن تأثیر دارد.

الف) در این مرحله کودکان میتوانند درباره اشیاء و رویدادها به صورت منطقی فکر کنند، اشیاء را براساس چند ویژگی طبقهبندی میکنند (برخلاف مرحله پیش عملیاتی که براساس صرفاً یک ویژگی این کار را انجام میدادند) و میتوانند آنها را براساس بعد معینی مانند اندازه مرتب کنند.
ب) به نگهداری عدد، جرم و وزن دست مییابند.
ج) پیاژه این مرحله را به این دلیل مرحله عملیات عینی میداند که هرچند کودکان در این مرحله از واژههای انتزاعی استفاده میکنند اما محدودهی آن فقط در حد اشیایی است که مستقیماً حس میشوند.
در حدود ۱۱ سالگی کودکان به شیوهی تفکر بزرگسالان دست مییابند. آنها میتوانند به صورت کاملاً نمادین تفکر کنند و به صورت نظامدار به آزمایش فرضیهها بپردازند. کودکان مرحله عملیات عینی برای انجام یک آزمایش به صورت غیرنظامدار انواعی از متغیرها را تغییر میدهند اما در مرحله عملیات صوری کودک به این درک میرسد که برای به دست آوردن نتایجی قابل اتکا باید همهی متغیرها را به جز متغیر مورد آزمون ثابت نگه دارد.