
جلسه مشاوره تازه شروع شده بود.
صاحب یک فروشگاه مبلمان روبهرویم نشسته بود و با ناامیدی گفت:
فروشمون افت کرده، تیمم دیگه انگیزه نداره، تبلیغات هم جواب نمیده…
در ذهنم فوراً تصویر آشنایی شکل گرفت:
حتماً مشکل از سیستم فروشه، یا از تبلیغاتشونه…
و شروع کردم به جمعبندی سریع برای راهحل دادن.
اما چند دقیقه بعد، وقتی او گفت:
واقعیتش دیگه از کارم لذت نمیبرم… حتی وقتی فروش داریم، خوشحال نیستم،
احساس کردم زمین زیر پایم خالی شد.
چون فهمیدم تمام این مدت داشتم به "مسئلهی اشتباه" گوش میدادم.
من به مسئلهای که خودم ساخته بودم گوش داده بودم، نه به حرفهای او.
این دقیقاً همان لحظهای است که قضاوت در کوچینگ خودش را نشان میدهد.
نه در فریاد، نه در نصیحت، بلکه در سکوتِ پر از فرض.
وقتی قبل از گوش دادن، میدانیم.
وقتی با تجربهمان، برچسب میزنیم:
«او مدیر ضعیفیست»،
«او فقط دنبال پول است»،
«او بلد نیست انگیزه بدهد.»
اما حقیقت کوچینگ در دانستن نیست، در کشف کردن است.
در این است که هر فرد، دنیاییست که هنوز کشف نشده.
در کوچینگ، قضاوتها بسیار فریبندهاند.
چون ما معمولاً از تجربهی خودمان وارد میشویم —
میگوییم «من صد برند دیدم، اینم همونه!»
اما کوچ حرفهای کسیست که میداند
تجربه، اگر کنترل نشود، تبدیل به فیلتر میشود.
هر قضاوت، بخشی از واقعیت را میپوشاند.
و در نتیجه، نهتنها مراجع را محدود میکند،
بلکه رشد خودِ کوچ را هم متوقف میکند.
در مسیر کوچینگ یاد گرفتم:
هر بار که به جای گوش دادن، تحلیل کردم،
به جای پرسیدن، نتیجه گرفتم،
و به جای حضور، پیشبینی کردم —
در واقع از مسیر رشد دور شدم.
زیرا کوچینگ فقط «دانش رشد» نیست،
بلکه تمرین انسان بودن بدون قضاوت است.
گاهی بزرگترین کمکی که میتوانی به یک مدیر یا کارآفرین بکنی،
این نیست که به او بگویی چه کند،
بلکه اینکه کنارش بمانی تا خودش ببیند واقعاً چه میخواهد.
و این فقط وقتی ممکن است که قضاوت را کنار بگذاری.
در دنیای پر از نسخه و فرمول،
کوچ واقعی کسیست که جرأت نمیدانم گفتن دارد.
چون «نمیدانم» در کوچینگ، نقطهی آغاز دانستن است.
کوچینگ یعنی همراهی بیقضاوت،
تا فرد روبهرو، قدرت واقعی خودش را دوباره کشف کند.
و شاید زیباترین لحظه برای یک کوچ،
لحظهایست که سکوت میکند…
و مراجع، خودش راهش را پیدا میکند.
✍️ محمدحسین حسینی
بیزینس کوچ و استراتژیست رشد فروش