یک اتفاق غیرمنتظره در شهری کوچک در فرانسه: شهروندان به روال معمول در شهر کوچکشان کنار هم مشغول زندگیاند اما ناگهان با تبدیل شدن یکی از مردم شهر به کرگدن، همهی مردم شهر به کرگدن تبدیل میشوند؛ یک دگردیسی بزرگ و غیرطبیعی. با تبدیل شدن یکی، بقیهی شهروندان هم یکی یکی از قالب انسانی خارج شده و تبدیل به کرگدن میشوند.
در این وضعیت سورئال یک نفر برخلاف جریان واقع تلاش میکند تا روند زوال در شهر را از بین ببرد. در بین مردم شهر تنها یک نفر است که به کرگدن تبدیل نمیشود: برنژه. برنژه نماد انسان ستیزهجو با طبیعت حیوانی خود است. او که دارای خصلتهای غریزیِ انسانی مانند گیجی و دستپاچگی است و از قضا اهل نوشخواری و پیالهکشی است، با روند رو به زوال انسانهای شهر مقابله میکند و اگرچه از میدان پیروز بیرون نمیآید، اما شکست هم نمیخورد. این مرد ناتمام، که گیج و دستپاچه است و پیاله میگسارد و متصف به اوصاف انسانیست نمیتواند ناجی انسانِ معاصر باشد، اما قرار هم نیست خود به قطعهای از این ماشین ابتذال تبدیل شود. گیجی و میگساری از نظر اوژن یونسکو شاید مهمترین نشانههای تمیز انسان از حیوان باشد.
کافکا «مسخ» را سالهایی قبل از آغاز جنگ جهانی دوم نوشت و در آن ساحت تازهای در مقابل انسان گشود. مسخ گزارشگر استحالهی انسان بود و بنا بود این استحاله را راه فراری از واقعیت محتوم زندگی او برشمارد. اوژن یونسکو اما «کرگدن» را در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی نوشت. او نیز میکوشید با استحالهی نوع بشر به کرگدن، در این نمایشنامهی سه پردهای برای او راه فراری از رنجهای زندگیِ پساجنگ بسازد. داستان این است: اگر «مسخ» کافکا را خوانده باشید، خواندن «کرگدن» یونسکو لذت دوچندانی برای شما خواهد داشت.
«کرگدنِ» اوژن یونسکو را بسیاری روی صحنهی تئاتر بردهاند و مترجمان صاحبنامی هم آن را ترجمه کردهاند. از بین ترجمههای موجود از این نمایشنامه، یکی از بهترین ترجمهها از خانم پری صابری است که هم مترجم متون ادبی است و هم کارگردان تئاتر است و نمایشنامه و تئاتر را به خوبی میشناسد.
نمایشنامهی «کرگدن»، نوشتهی اوژن یونسکو را با ترجمهی «پری صابری» از انتشارات قطره بخواهید.