گر تو با بد بد کنی پس فرق چیست؟
اگر قرارمان این باشد که هرچه کردی همان را برداشت کنی پس بخشش برای چیست؟
با گرفتن یک جانِ دیگر آیا این دنیا جای بهتری می شود؟ «نه»
باید جان دهیم نه این که جان بگیریم. فرصت زندگی کوتاه تر از آن است که جانی گرفته شود. زمان خودش می بُرد و می دوزد و می گیرد. بیا من و تو نبریم و ندوزیم و نگیریم. کمی از بخشندگی خدای مان را بدهیم اگر به او باور داریم یا کمی از بخشندگی خودمان را اگر به او باور نداریم.
چه کسی این دنیا را بنا کرده است که جرم باید با جزای آن برابر باشد؟ اصلا برابری یعنی چه؟ بالاخره یک جایی یک کسی باید کوتاه بیاید. کاش باغ های روستایمان دیوار نداشتند. مثل قدیم اگر کسی وارد باغ کسی میشد به اندازة خوردن میوه در اختیارش می گذاشتند. از زمانی که دیوارها باغ ها را از هم جدا کردند ، از وقتی که سیم توری بین حیاط ما و همسایه هایمان جایش را به دیوار داد دیگر کسی کوتاه نیامد. کاش یک نفر هنوز حصار دلش دیوار نباشد و برای حمید صفت کوتاه بیاید. نه به خاطر خواننده بودنش، نه به خاطر اثرگزاری اش در جامعه، فقط و فقط به خاطر نمردنِ بخشش.
هنوزم میشه بخشید...
حمید صفت