ویرگول
ورودثبت نام
Marjan Hosseinpoor
Marjan Hosseinpoor
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

با خودکار آبی بنویسیم یا قرمز؟!

فرض کنید معلمی هستید در یک دبیرستان. دانش آموزی این سوال کلیشه ای را از شما می پرسد که با خودکار آبی بنویسیم یا قرمز و شما با لبخندی که خبر از تحقیرِ تهِ دلتان به دانش آموزِ نامبرده دارد، به فراخور جایگاهتان بر روی طیف همدلی، به او پاسخی می دهید. حالا فرض کنید این موقعیت در یکی از کلاسهای دانشگاهتان تکرار شود. احتمالا این بار هیچ همدلی ای در دلتان وجود نخواهد داشت و با جواب طنزگونه یا تحقیردارتان، حضار را وادار به خنده خواهید کرد. حضاری که شاید در میانشان باشند کسانی که دقیقا همین سوال از ذهنشان گذشته باشد و با این طنازی شما متوجه نامربوط بودن پرسششان شده باشند. به راستی هم شاید این دغدغه برای یک دانشجو، بسیار مسخره به نظر برسد!

حالا بیایید کمی دوربینمان را بالاتر ببریم و از فضایی بیرون از خودمان، خودِ معلمی که معیار تعیین احمقانگی سوالهاست، به صحنه نگاه کنیم. کلاس درس دبیرستان، یکی از تجلیات گفتمان آموزش و پرورش کشور است. گفتمانی که فرزندان دلبندمان از دوران ابتدایی قواعد آن را درونی کرده اند. قواعدی که حتی رنگ خودکار را درون خود جا می دهد. روزگاری این دانش آموز نمی دانست که «باید» با چه رنگی بنویسد و این جایگاه «معلم» در مقام سلطه بود که به مثابه نماینده گفتمان آموزش، می بایست این قواعد را برای او «طبیعی سازی» کند. و در ادامه قرار است این قواعد، آنقدر درونی و طبیعی شوند که به مثابه دانش مبنا (knowledge base)، جایگاه بدیهیات را اشغال کند و مابقی اطلاعات بر روی آنها سوار شوند؛ بدون آنکه درمورد آنها سوالی مطرح شود. انگار «واضح و مبرهن است که...». در نتیجه او به مثابه سوژه، با محیط گفتمان «سازگار» شود. کمی به بیراهه برویم و به یاد بیاوریم که واژه سوژه (sujet)، در دلش، مفهوم انقیاد (assujettisement) نهفته است. سوژه باید به مثابه عضوی از گفتمان، با درونی کردن قواعد، به انقیاد آن درآید و معلم، سوژه ای که در سطحی دیگر اما درون همان گفتمان است، او را در این تشرف همراهی کند. گفتمان به مثابه صورت بندی اجتماعی، بالای سر نهاد اجتماعیِ آموزش ایستاده است و به کنش اجتماعی شوژه ها جهت می دهد. در نتیجه «نظم گفتمانی» (order discourse) متجلی می شود و ما نهادی یکپارچه را می بینیم که به سوژه هایش یاد داده است چگونه «ببینند» و چگونه «حرف بزند». گفتمان برای سوژه هایش منظر نگریستن را تجویز می کند. سوژه ها هم در جایگاه هایی که در آن نظم گفتمانی اشغال کرده اند، به صورتی متعهد، ارزش های گفتمان را بازتولید می کنند. نظم در تقابل با بی نظمی درک می شود. پس انگار سوژه هایی چموش هنوز هستند که کاملا سازگار نشده اند یا اشتباهی سازگار شده اند. آنها «بیگانگان»ی اند (outsiders) که یا بالاخره تحت انقیاد در می آیند یا به مثابه عنصر ناسازگار سرکوب می شوند؛ یا از جانب گفتمان مسلط، تکان سر به نشانه تایید شدگی را می بینند و آیین تشرفشان تکمیل می شود، یا با خشم و طرد مواجه می شوند. گفتمان، این آیین تشرف را اول، «طبیعی سازی» کرده است؛در نتیجه از طرف سوژه ها، آگاهی به قدمهایی که در راه انقیاد یا بیگانگی بر می دارند، وجود ندارد. نه سوژه هایی که از قبل به انقیاد درآمده اند و حالا نمایندگان گفتمانند و نه سوژه هایی که در ابتدای مسیر تشرفند.

حالا به کلاس درسمان برگردیم. معلم مدرسه، ناخودآگاه می داند که دانش آموز در ابتدای راه تشرف قرار دارد؛ در نتیجه علیرغم اینکه ته دلش به پرسش آبی یا قرمز می خندد، اما برای پرسش احترام قائل است. چرا که دانش آموز قرار است کم کم سوژه ای گفتمانی شود که در آینده، این قدم های نخستین را «طبیعی» قلمداد می کند. اما استاد دانشگاه از دانشجو انتظار دارد که حالا سوژه آیین تشرف را طی کرده باشد و بداند که قرار است آداب سخت تری را بجا بیاورد تا سوژگی اش را بیشتر اثبات کند. استاد حالا انتظار دارد که دانشجو فاصله سوژگی کمتری را با او نشان دهد. در نتیجه از این به انقیاد در نیامدن، از این معنی دار نشدن قواعد اولیه گفتمان، خشمگین است و با مسخره کردن دانشجو و قرار دادنش در موضع «بیگانه»، سایرین را به قرارگرفتن در حوزه انقیاد ترغیب می کند و همزمان از اینهمه منقادشدگی خود و تایید شدن از سوی صورت گفتمانی خرسند است. به هرحال هر امری، حتی گفتمان، هم سویه مطلوب دارد و هم سویه نامطلوب: هم نظم می آورد و هم انقیاد؛ هم انقیاد می آورد و هم لذت سلطه و ... . اما شاید بشود کمی، فقط کمی نسبت به جایگاه سوژگی مان آگاه شویم. شاید بشود قدم های گفتمان را معکوس طی کنیم و در مقابل سالها تلاشش برای طبیعی سازی، این حق را به خود بدهیم و هر سوالِ بدیهی/طبیعی ای را بپرسیم: استاد! با خودکار قرمز بنویسیم یا آبی؟

دانش آموز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید