ویرگول
ورودثبت نام
Marjan Hosseinpoor
Marjan Hosseinpoor
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

گفت و گو

ابراز و گفتگو، این روزها بیش هرچیزی مشغولیت ذهنی ام شده است و گفتگو، در نمایشنامه بیش از هر ژانر دیگری متجلی می شود. انگار نمایشنامه در مرز یا حد فاصلِ بین اجرا و داستان می ایستد و علیرغم اینکه خودش نوشتاری است، با حذف واسطه ای به نام راوی، صحنه و ما را مقابل هم قرار می دهد. درنتیجه سکوتهایش، فریادهایش و کنشهایش، متفاوت از آنچه در داستان پدیدار می شوند، به چشم می آید. گفتگو اندیشه را ضمن تجلی، به شکلی پویا، فعال می کند. گفتگو اندیشه را می پالاید. و فکر می کنم که گفتگو، انسانی ترین خصلت انسان است. از طرف دیگر نمایش، هنری دوسویه است که برای محقق شدنش، «تماشایی شدن» و «تماشاکردن» را می طلبد. افراد کمی هستند که این امکان را می یابند که هم در موضع تماشاشونده نمایش قرار بگیرند و هم در موضع تماشاکننده. اما وقتی به عقب برمیگردیم، به سالهای دورِ یونان باستان، به پنجِ پیش از میلاد آتن، سرزمینی حیرت آور را میبینیم که در آن هرساله جشنواره هایی برپا می شود که در آن «گروه همسرایان»، شهروندانی هستند که برای نمایش یک سالِ تمام تمرین می کنند و در طول تمرین می آموزند که چطور در مقام یک فرد بر صحنه ظاهر شوند. در آتنِ پنجِ پیش از میلاد، هر شهروندی لااقل یکبار در یکی از نمایشها در مقام همسرایان حضور می یافت. فکر می کنم گفتگو در ایده آل ترین شکلش، جایی اتفاق می افتد که هر کسی امکان سخن گفتن، امکان پدیدار شدن را پیدا کند. فکر می کنم که گاهی تجربه شخصی آدم را از صحنه سخن گفتن، به سمت سخن نگفتن پس می راند. این امر گاهی به دوپارگی ذهنی – عاطفی می انجامد: همزمان که میلی عمیق برای سخن گفتن و ابراز، سخن گفتن دوسویه، گفتگو به معنای واقعی کلمه، در تو ریشه می دواند، نیرویی، به دلایلی، با انواع ابزارهای سرکوب، از درون و بیرون، تو را باز می دارد یا به پس می راند. من در حالتی دوپاره شده میان میلهای از مرکزگریزم، هنوز امیدوارم که توش و توانم را جمع کنم و میل ناکام مانده ام را برآورم.

گفتگونمایشنامه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید