شهر تبریز به واسطه رشادت های آزاد مردانی همچون ستارخان و علی مسیو در دوران انقلاب مشروطه نقش برجسته ای در تاریخ معاصر ایران دارد، به همین خاطر بازدید از خانه های باقی مانده از مشروطه خواهان که روزگاری محل تشکیل جلسات و ستاد جنگ بوده برای ما یاداوری میکند که این شهر بزرگ چه تاریخی را پشت سر گذاشته است.
سرانجام خانه تاریخی ستارخان
ستارخان به همراه باقر خان و بسیاری از آزادی خواهان تبریزی برای مدت یازده ماه در برابر حمله لشکر چهل هزار نفری محمد علی شاه قاجار از شهر تبریز در حالی دفاع کردند که ورود هرگونه آذوقه ای به شهر توسط دولت مرکزی ممنوع شده بود و شهر در محاصره کامل به سر می برد. لشکر استبداد که پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن برای دستگیری مشروطه خواهان به تبریز آمده بود وقتی ناتوان از تسلیم تبریز گشت با موافقت انگلستان و محمد علی شاه قاجار لشکر روس با عبور از مرز به سمت تبریز حرکت کرد و با ورود لشکر روس به تبریز ستارخان که حاضر به اطاعت از روس ها نبود به ناچار به همراه یارانش به کنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شد.
روس ها که در صحنه نبرد کینه های فراوانی از سردار ملی داشتند پس از اشغال تبریز در سال ۱۲۸۹ شمسی خانه بسیاری از مشروطه خواهان و از جمله خانه ستارخان را به گلوله توپ بسته و ویران نمودند.
خانه علی مسیو و سرانجام مبارزه با استبداد محمد علی شاه
پس از سقوط تبریز به دست ارتش اشغال گر روس و دستگیری تعدادی از سران مشروطه اشغالگران که نتوانسته بودند کینه خود را بپوشانند خانواده علی مسیو را به اسارت می گیرند و به چوبه دار می برند. کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده : هنگامه دل گداز بس سختی میبود مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا میداند چه دل سوختهای درآن ساعت میداشتند. ثقه الاسلام به همگی دل میداد و از هراس و غم ایشان میکاست، چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون - عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقه الاسلام بود، همچنان بی پروا میایستاد، بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند، به روسی با افسر سخن آغاز کرده می گفت ما چه گناه کردهایم، آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله موسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد "زنده باد ایران" "زنده باد مشروطه" و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینهای که به علی موسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم های اینان را بندند یا چون یکی را میآویزند و بالای دار دست و پا میزند دیگران را دور نگه دارند برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند چنان که از پیکره ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمانها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند بیشترشان تا دقیقهها گرفتار شکنجه جان کندن بودهاند.
از دیگر خانه های تاریخی شهر تبریز که هر کدام سرگذشتی متفاوت دارند می توان به خانه های زیر اشاره کرد.
خانه بهنام (خانه قدکی)
موزه قاجار (خانه امیر نظام)
خانه مشروطه تبریز
خانه حیدر زاده تبریز
خانه سیلابی تبریز