این پست به صورت خاص در مورد یک توییت است ولی در کل سعی دارد که یکسری سوالات و ابهامات در مورد گذشته، حال و آینده استارتاپها و اکوسیستم استارتاپی و نقش دولت در کل ماجرا را جواب دهد. من حمیدرضا احمدی، وکیل مدافع استارتاپی(!)، کارآفرین بنیانگذار ایوند، و بنیانگذار رویداد هفتگی همفکر، و همچنین مدیر اجرایی سابق کانون کارآفرینی ایران میباشم.
چند روز پیش در توییتر به توییت رضا قربانی، خبرنگار، که هشتگ پایان-استارتاپ زده بود و کل حرکت به سمت استارتاپها را یک پروژه شکستخورده دولتی دانسته بود، واکنش نشان دادم و بازخوردهای مختلف و جالبی در جواب گرفتم.
توییت بالا رو با دقت بخوانید. اگر با آن مخالفید، تبریک میگم! به عنوان جایزه میتونید همه پاراگرافهای زیر را رد کرده و مستقیم به نتیجهگیری مراجعه کنید. اگر با آن موافقید، لطفا متن زیر را در جواب آن بخوانید. ممکن است که کاملا موافق نباشید ولی در چند سال اخیر کلا از پتانسیلی که کارآفرینی و استارتاپها دارن مایوس شدید. این مقاله برای شما نیز هست. این مقاله سه تا بخش اصلی داره:
- استارتاپ چیست؟
-- آموزش کارآفرینی از چه طریق؟
- دولت چه نقشی داره؟
نکتهی مهمی که میخواهم منتقل کنم ربطی به شخص من و کارهایی که در گذشته و حال انجام دادم ندارد. مسئله این است که نقدهای این چنینی، نقد نیست. معنی نمیدهد. مفهومی ندارد. متاسفانه بخاطر شرایط بد کشور همه ما به نحوی به دنبال دلیل و مقصر میگردیم و گاه حرکتهای مردم-نهاد رو به عنوان حرکتهای دولتی تلقی میکنیم و کل بحث کارآفرینی و استارتاپی را پایان اعلام میکنیم و گاه از تشویق به کارآفرینی گذشته استارتاپیمون شرمساریم!
کارآفرینی اختراع جدیدی نیست. کانسپتی نیست که دولت روحانی یا احمدینژاد یا حتی اوباما یا کلینتون کشف یا ترویج کرده باشه. هزاران سال پیش تو قبلههای انسانهای اولیه حتما یکی بوده که هم برای خودش و هم برای دیگران چرخ درست میکرده. ممکنه چرخ را خودش اختراع کرده باشه، ممکنه از پدرش یادگرفته باشه. او کارآفرین است. کارآفرینی تو همه فرهنگها و تو همه کشورها در طول تاریخ جهان بوده و هست و خواهد بود. مخصوصا تو ایران بخاطر شرایط جغرافیایی، دسترسی به دریا، راه ابریشم، و غیره و غیره.
وقتی در مورد کارآفرینی در ایران صحبت میکنیم، منظور هم میتواند امین الضرب باشد که برای اولین بار در ایران کارخانه تولید برق زده است، هم اصغر آقا که یک رستوران ایتالیایی سر کوچه باز کرده است. کارآفرینی یک اصطلاح و کلمه کلیست که هزاران جور کسب و کار را در بر میگیرد. (معمولا دو کلمه کارآفرینی و نوآوری با هم میان و این دو به هم مرتبط هستند ولی لزوما برابر نیستند).
اینکه اعلام کنیم هشتگ پایان-کارآفرینی، کارآفرینی پایان نمیابد! قطاری نیست که بشود جلوی آن وایستاد.
مفهوم استارتاپ و استارتاپ زدن، نیز چیزی نیست که یک یا چند نفر یا سازمان و دولتی اختراع و یا ترویج داده باشد. روز به روز با جهانیتر شدن دنیا، پیشرفت تکنولوژی و اینترنت و کم هزینه شدن توسعه نرم افزار، طبیعی است که یکسری از کارآفرینان برای گسترش و اطلاعرسانی و دریافت وجه از این ابزار جدید استفاده کنند. تا وقتی که اینترنت هست، و من در ایران با ۴ تا کلیک میتونم پادکست یک آمریکایی در تکزاس را از روی یک پلتفرم سوئدی گوش کنم، استارتاپها در امان هستند.
مفاهیم استارتاپ ناب (lean startup) که شامل MVP، از ساختمون بیرون رفتن و customer validation، و آزمون و خطا کردن هم مفاهیم جدیدی نیستند. حتی کسانی مثل Eric Ries و Steve Black که در مورد این مفاهیم کتابها نوشتند وانمود نمیکنند که چیز جدیدی رو اختراع کردن، بلکه مفاهیمی که در صنعتهای دیگر رایج بوده است را با اصطلاحات و مثالهای جدید به حوزه توسعه نرم افزار آوردند.
در کشور خودمون اگر تاریخچه زندگی یکی مثل همایون صنعتیزاده (زادهٔ ۱۳۰۴ – درگذشتهٔ ۱۳۸۸) را بخونید، میبنید که خیلی از کانسپتهای مثلا «جدید» استارتاپی که در رویداد استارتاپ ویکند یاد گرفتیم، نه تنها برایش جدید نبوده بلکه تو همه پروژههای کارآفرینی خود از آنها استفاده میکرده. (پندهاش در مورد بیزنس آخرش «گلاب زهرا»، قابل توجه است).
منظور اینکه همه مفاهیم جدیدی که از اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ فکر میکنیم به ایران وارد شدند، در واقع چیزهای جدیدی نیست و اسمها و ابزارهای دیگری در گذشته استفاده میشدند و درآینده هم ممکن است تعاریف رسمی و ابزار تغییر کند، ولی کارآفرینی، آزمون و خطا، ریسک کردن و استارتاپ زدن پایانی ندارد.
{این تیکه از مطلب ممکن است فشار خون یکسری را بالا ببرد}
هر کسی به من بگوید که از شرایط فعلی راضی نیستم و میخوام یک کار مفید برای کشورم انجام بدم، بهش پیشنهاد میکنم که یک کسبوکار شروع کند! اگر با تکنولوژی راحت باشد و ایده استارتاپی داشته باشد، صد در صد تشویق و راهنماییش میکنم که استارتاپ بزند. (اصلا کل هدف همفکر که ۶ سال هر هفته برگزار میشد همین است.) نه تنها شرایط سخت فعلی از جمله: قطع کردن اینترنت توسط دولت، شرایط سخت اینماد گرفتن، شرایط سخت و گاه ناعادلانه مالیات و بیمه، فیلترینگ و حکم زندان رد کردن بعضی از کارآفرینان، نباید جلودار تشویق کردن افراد باشه، بلکه مخصوصا در این شرایط سخت باید راه برای کارآفرینی را برای کسانی که ظرفیت و علاقه به ریسک کردن را دارند هموار تر کنیم.
تظاهرات کردن و فریاد زدن و حق مطالبه کردن خوب و گاهی لازم است ولی در نهایت برای بهتر شدن شرایط، به بخش خصوصی بسیار قوی احتیاج داریم. احتیاج داریم که ریسک نه فقط در ۱۰ شرکت بزرگ، بلکه در صدهاهزار شرکت خصوصی کوچک و متوسط پخش شود. اگه همه کارمند و نمکخور دولت یا شرکتهای خصولتی باشیم، هیچ وقت شرایط سیاسی، اجتماعی، امنیتیمان تغییر نمیکند.
کارآفرینان احتیاج به آموزش آکادمیک ندارند. دانشگاهها و دورهها میتوانند خیلی مفید باشند که افراد نتورک بزرگی برای خود بسازند و در طول دانشگاه یاد بگیرند که چطوری فکر کنند و مهارتهای critital thinking را تمرین کنند. ولی ذاتا دانشگاهها کند هستند. نمیتوانند مشکلات روز را مورد بحث و بررسی قرار دهند. فرق بین یک استارتاپ موفق و ناموفق دانش کافی در زمینه حقوق، مالی، تامین اجتماعی و مالیات و ارتباط با دولت نیست. بجای آموزش آکادمیک، کارآفرینان نتورک لازم دارند. لازم دارند که مدام در تماس با دیگر کارآفرینان باشند و مشکلات را بر اساس شرایط روز با هم حل کنند. از این نظر شاید کارآفرینان بیشتر نزدیک به بازاریها باشند تا محققان علمی، آزمایشگاهی. وظیفه دولت آموزش قوانین تامین اجتماعی نبوده و نیست. این آموزشها و تجربهها توسط افراد متخصص و باتجربه که هم به قوانین تسلط دارند و هم با شرایط استارتاپها آشنا هستند وارد جامعه استارتاپی میشود، و بعد بین بنیانگذاران مختلف تو سطح جامعه پخش میشود.
دولت صد در صد در اکوسیستم استارتاپی نقش دارد. ولی نه به عنوان رهبر این جریان و نه به عنوان مدیر و متولی. رهبر این جریان خود کارآفرینان باید باشند و هستند. مهمترین نقش دولت اصلاح کردن قوانین قدیمی و ناموثر و بهتر اجرا کردن قانونهای موثر باید باشد. دولت اصلا لازم نیست به بخش استارتاپی جامعه توجه خاصی داشته باشد. شرکتهای خصوصی غیر استارتاپی نیز اینترنت سریع میخواهند، اصلاح قوانین مالیاتی و غیره میخواهند. چالشهایی که ما در استارتاپها داریم خیلی متفاوت با چالشهای کسبوکارهای دیگر بخش خصوصی نیست. همه ما از بیمه و مالیات مینالیم. من یکسری کارها برای فیلتر نشدن باید انجام بدم، اصغر آقا، رستوراندار، یکسری کارهای متفاوت برای پلمپ نشدن باید انجام بدهد ولی دردمون یکی ست.
اتفاقی که در ۸ سال گذشته در معاونت علمی دولت روحانی اتفاق افتاد، این است که دکتر سورنا ستاری از پیدایش این موج استارتاپی برای گسترش مفهوم دانشبنیان استفاده کرد. این کار هم به نفع خودش و معاونت علمی بود و هم به نفع شرکتهای دانشبنیان سنتی که در لابراتوآری مشغول به آزمایش هستند و هم به نفع استارتاپهایی که رسما از این پس به عنوان شرکتدانش بنیان شناخته شدند. ولی اشتباه نکنیم که این تغییر از یک کسبوکار به یک کسبوکار دانشبنیان کامل یک تغییر ظاهری است. مطمئنم از بین هزاران استارتاپی که در ۱۰-۲۰ سال گذشته ایجاد شده، هیچ کدام با هدف ایجاد دانش و استفاده از مزیتهای دانشبنیان بودن شروع نشده باشند.
اینکه بگوییم در «اوایل دهه ۹۰ دولت جوانان رو بدون آموزش به سمت استارتاپ هدایت کرد»، نه تنها اشتباه است، بلکه مشخص است که گوینده چیزی در مورد دولت، جوانان، آموزش و استارتاپ متوجه نمیشود. (مطمئن نیستم ولی حدس میزنم که دولتیها از هر کسی که هدایت کردن جوانان به سمت استارتاپ را کار دولت بداند استقبال میکنند. حتی اگر آن شخص مثلا جلوی دولت وایستاده است و حتی اگر میگوید پروژه استارتاپ شکست خورده است. این جور جملات کلا به دولتیها و خصولتیها حس مهم بودن و تاثیر گذاشتن را میدهد. حدس میزنم که بزرگترین ترسی که یک کارمند دولت احتمالا دارد این است که ۸ سال حقوق بیتالمال گرفته باشد و کاری نکرده باشد. حتی حاضر هستند یکی بگوید کار کردید و شکست خوردید، تا کاری نکردید.)
شرایط کشور برای کسبوکارها بسیار بسیار خراب است. قدرت خرید مردم روز به روز پایینتر میآید و میلیونها نفر زیر خط فقط زندگی میکنند. ما در اکوسیستم استارتاپی غر زیاد میزنیم. ناله زیاد میکنیم. و حق هم داریم و باید به دولت اعتراضمان را منتقل کنیم. اگر مصطفی امیری توییت میزند که دستور حبس من را دادند و کسی دیگر در مور امید با من صحبت نکند، حرفی که میزند سیاسی است. حدس میزنم مخاطب این اعتراض دولتمردان و مسئولان هستند که به نظر میرسد کاری برای بهبود شرایط انجام نمیدهند. مصطفی امیری اگر واقعا از استارتاپ و کارآفرینی ناامید بود هر سال یک شرکت جدید شروع نمیکرد، می رفت مدیر شعبه بانک آینده میشد (یک جا باید بره که لوگوی زرد داشته باشه).
باید یادبگیریم که این غر و نالههای کارآفرینان رو در یک کانتکس بزرگتری ببینیم. پتانسیلی که در حال حاضر با تکنولوژی و توسعه نرم افزار در دست داریم باعث شده که راه اندازی یک کسبوکار فقط محدود به قشر خاصی از جامعه که سن بالا دارند و سرمایه زیاد، نباشد. اتفاقی که در اوایل دهه نود افتاد که کانون کارآفرینی ایران نیز نقش مهمی داشت، این بود که راه اندازی اولیه کسب و کار را به ۲۰-۲۶ سالگی منتقل کرد (بجای ۴۵-۵۵ سالگی) و این ایمان و باور را به وجود آورد که میشود از جوانی شروع کرد، آزمایش کرد، شکست خورد و تجربه کسب کرد و پیروز شد، ما به این نیرو و باور برای ساخت کشورمون نیاز داریم. ما 150 سال هست که زمان را از دست داده ایم و از بسیاری از هم قطاران خود در دنیا عقب افتاده ایم و عقب نگاه داشته شدیم. زمان نداریم، باید شروع کنیم حتی به یک نوجوان 15 ساله هم این باور را بدهیم که میتواند چیز جدید بسازد و یا از ابزارهای فعلی ارزش خلق کند. دنیای جدید این امکانات را به او داده است. ممکن است چیزی از قوانین مالیاتی نداند ولی مهم نیست. در طول مسیر یاد میگیرد.