فهمیدم نیازهای برطرف نشدم میتونه باعث بشه کاری رو که نمی‌خوام انجام بدم، بهم تحمیل شه، مثل تحمل کردن دوستی های قدیمی. فقط برای نیازم به رابطه با آدم‌های بیشتر، عزت نفسم زیر سوال رفت چون همه ی رابطه هام یه طرفه شده بود.
فهمیدم رابطه ها همیشه تاریخ انقضا دارن و با کسی که سال ها پیش صمیمی بودی، چندسال بعد حتی بهش فکر هم نکنی.
فهمیدم ازدواج، اتفاقی طبیعیه که توی زندگی میوفته و وقتی که هدف قرارش بدی، برات کاری جدی میشه و نمیتونی برای عشق واقعی با کسی باشی. خود خودت باشی.
بعد از سال ها تنهایی بیرون رفتن و دوست نداشتن، با یکی از دوستای جدیدم کافی شاپ رفتم و برای اولین بار حس بدی بهم دست نداد.
51 کتاب خوندم.
فهمیدم تقریبا چهار سال توی یه فرقه بودم و ذهنم رو خورده بودن.
به دندون‌هام بیشتر رسیدم.
تصمیم گرفتم تا توی ویرگول بیشتر بنویسم تا شنیده بشم و از کنج تنهاییم بیرون بیام.
پول هایی که هر ماه ذخیره میکنم رو هم خرج کنم و کمی بیشتر برای نیاز و خواسته هام سر کیسه رو شل کنم.
فهمیدم حتما نباید هرچیزی رو که شروع کردم، تموم کنم. اشکالی نداره اگه وسط انجام یه کار تفریحی، از اون کار خوشم نیومد، دیگه ادامش ندم.
فهمیدم برای اینکه مطمئن شم اطلاعاتی که دارم درسته، دنبال نظرات ضد برم و بعد روش فکر کنم.
من حدیثه سادات حسینی هستم، عاشق قهوه و بهترین دوستم کتاب! به زبان فارسی و انگلیسی مینویسم.
اینجا میتونید نوشته های من درباره ی موضوعات مختلف رو بخونید!
HadisehWrites.ir
