اون موقع ها سلفی گرفتن مد نبود!
برای ثبت چنین خاطره خوبی، باید به کسی رو می انداختی تا چنین تصویرزیبائی برایت یادگار بماند.
اما این خلوت زیبا و پاک دونفره، آنقدر جاذبه و لطافت برایم داشت که چنان کنم.
اجازه گرفتم و به احترام در کنارشان نشستم. انگاری تثلیث مقدس شان، مرا کم داشت!
بوی خدا همه جا پراکنده است اگر مشام دلت اندکی تیز باشد، اما پشت آن میزچوبین، اعتراف می کنم چگالی عطر خدا چندین db بیشتر بود. عطری که با لطافت زنانه آمیخته شده بود و لمس دلنشین تری از خدا به کام دل می نشاند.
یاد نکته استاد ملکیان افتادم که تفسیر زنانه از خدا را توسط زنان اندیشمند این سرزمین، توصیه می نمود و آن را تجربه نویی می دانست که شاید تصویر دل انگیزتری از خدا- به نسبت تصویرهای پیشین که همه از قلب و ذهن مردها ساخته و ترسیم شده است- برای بشر فراهم آورد. شاید تجربه های معنوی زنانه، نشاط و شوق مضاعفی فراهم آورد در حیات خلوت ایمان مردمان روزگار ما... اما من نکته ای دیگر به ذهنم نشست و آن اینکه شاید تجربه روحانیت زنانه، تاثیر لطیف تری در حوزه ایمانیات و پراکندن بوی خدا درجامعه ما بگذارد. البته اگر بگذارند!!