

واما ۱۸ سال بعد
🕡 ساعت ۶:۳۸
✒️ به نام حق
📅 تاریخ: جمعه ۱۴۰۴/۷/۱۸
گفتم این دفتر حیف است سفید و خالی بماند. نوشتن با خودکار حال و هوای خودش را دارد؛ ساده و صمیمی است.
هرچند از همان سال ۱۳۸۶ که تایپ دهانگشتی را یاد گرفتم، دوست دارم بیشتر تایپ کنم تا بنویسم، و دوست دارم تمام نوشتهها پرینت شده باشد. ولی تو ای خودکار، حیف است بلا استفاده بمانی. تو مرا یاد بچگی میاندازی، یاد دهه هفتاد، یاد سالهایی که زندگی اینچنین نبود. یاد سالهایی که رب خانگی میپختند و مردم ۲۰۰ کیلو گوجهفرنگی میخریدند و له میکردند و صاف میکردند، و در همان تهران بوی رب گوجهفرنگی کوچهها را پر میکرد. یاد ترشیهایی که در خانه انداخته میشد و جا میافتاد. یاد فرش شستنهای در حیاط یا دورهمیها. یاد پیکان یا مدرسههای ۴۰ نفره، و یاد زمینهای خاکی مهرآباد جنوبی. یاد فوتبال با بچهها در کوچه، که زندگی در کوچههای خلوتتر بود. یاد خانههای حیاطدار. یاد... یاد... یاد...
نمیدانم، از وقتی که تکنولوژی به زندگیمان آمد، چرا کمکمتر، فراموش کردیم. نوشتهها تایپی شد. همش میگوییم "در گوشی میزنم"، ولی نوشتن روی کاغذ حال و هوای خودش را دارد. وقتی ایمیل نبود، پیامک نبود، و در این سالها اینستاگرام و تلگرام و دیگر همپالگیهایشان نبودند، تو یکتازی میکردی در ارسال پیامها بوسیله نامه و نوشتن یادداشت. ولی امروز همه چیز تکنولوژیک شدهاند. بعد از نوشتن در فضای مجازی، باز به صداقت تو پناه آوردهام. شاید کمی حال دل را خوب کنی. برای امروز بیشتر تنت را خسته نمیکنم.
🍂 و ۷۲ روز تا پایان فصل پاییز مانده است
📆 و ۱۶۱ روز تا پایان سال ۱۴۰۴ مانده است
🕊️ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🕖 ساعت پایان: دقیقاً ۷ صبح
