قوم نوح پیامبران را تکذیب می کردند و آن ها را امری دروغین می پنداشتند و به این فکر بودند که وقتی ارذلون از حضرت نوح تبعیت بکنند فلذا بایستی قید درست بودن دعوت پیامبر را زد. آن ها با این کار می خواستند همین پیروان را نیز از رسول بگیرند. پیامبر در چنین موقعیتی زمین بازی را به عدم علم از اعمال ایشان می کشاند و حساب و کتاب اعمال ایشان را در دست پروردگار می نمایاند و وظیفه خویش را در این عرصه خطیر اشاره می کند و می گوید: من تنها انذار دهنده ای آشکار هستم. پس از این که حرف های پیامبر را شنیدند و عدم طرد کنندگی پیامبر را دانستند به فکرشان خطور کرد که چه خوب است با ابزار جنگ روانی و با تاکتیک تهدید به میدان مبارزه قدم بگذارند تا شاید پیروز این میدان باشند. آن ها گفتند اگر به این کارت ادامه بدهی و پایان ندهی تو را سنگسار خواهیم کرد. پیامبر خودش را توصیف می کند با صفات امانت داری و دعوت به تقوای الهی و اطاعت از خویش که فرستاده خداوند است او را. در همین هنگام که تکذیب های قوم نوح و عدم پذیرش دعوت حضرت نوح را اشاره می کند پیامبر را در حالی می بینیم که دست به دعا برداشته است و با خدای خویش به مناجات می پردازد. از خداوند درخواست می کند که آن ها را از این قوم نجات دهد و این اتفاق رخ می دهد که پیامبر و افراد همراه با او در کشتی سوار می شوند و نجات پیدا می کنند و سایرین زیر آب غرق می شوند و در این نشانه ای است ولی اکثر ایشان ایمان نمی آورند. و پروردگار تو عزیز و رحیم است.